این برهوت بی کسی، کشتارگاه دسته جمعی ماست!
این برهوت بی کسی، کشتارگاه دسته جمعی ماست!

شروع هفته سوم ثور آغاز تلخ و غم انگیزی داشت؛ حادثه تروریستی انفجار موتر بم گذاری شده در پیش روی مکتب نسوان سیدالشهدا خانواده های زیادی را به گلیم غم نشاند. آمارهای مختلفی از تعداد قربانیان حادثه ارایه می شود و به طور مجموعی می توان گفت که بیش از ۲۰۰ تن در این رویداد […]

شروع هفته سوم ثور آغاز تلخ و غم انگیزی داشت؛ حادثه تروریستی انفجار موتر بم گذاری شده در پیش روی مکتب نسوان سیدالشهدا خانواده های زیادی را به گلیم غم نشاند. آمارهای مختلفی از تعداد قربانیان حادثه ارایه می شود و به طور مجموعی می توان گفت که بیش از ۲۰۰ تن در این رویداد خونین کشته و زخمی شده اند. قربانیان این حادثه را دخترانی تشکیل می دادند که در این لیسه درس می خواندند. این رویداد با واکنش های بسیاری را با خود در پی داشت.
شاه گل رضایی نماینده مردم غزنی در پارلمان کشور در رابطه با حادثه تروریستی بالای مکتب سیدالشهدای دشت برچی در صفحه فیسبوک خود این گونه نوشته: «جرم این دانش آموزان چیست که این گونه در ماه رمضان به خون کشیده می شوند؟ نفرین بر تروریستانی که تباهی و انسان کشی را پیشه خود ساخته و هر روز از خون انسان این وطن تغذیه می کنند. خود را داعیه داران دین می دانند؛ در حالی که نه دین معتقداند و نه به انسانیت باور دارند.
در همین حال فوزیه کوفی نماینده مردم بدخشان در رابطه با این قضیه در فیسبوک خود نوشته: «نمی خواهم ابراز تسلیت رسانه ای حس قناعت روانی برایم بدهد ولی می خواهم بگویم که، بلی!‌آینده افغانستان به نسل تحصیل کرده و دختران آن تعلق دارد و پذیرش این مسأله برای جاهلین غیرقابل تحمل است. ما بار بار می روییم و جوانه می شویم».
‏ فرحناز فروتن خبرنگار فعال کشور نیز در پیوند با قضیه کشتار بی رحمانه دختران در مکتب سیدالشهدا نوشته: «این برهوت بی کسی، کشتارگاه دسته جمعی ماست! مادران شیون کرده،‌ چوندیوانگان سراپاکنده روی خون فرزندان خود می دوند. مردان، زخم خود را می جوند و چشم های شان حرکت نمی کند. چهره های شان تاریک تر از تاریخ تبعیض و مصیبت است. جشم هر کس به سوی چشم فرزند کوچکی است که شاید هنوز تن اش گرم باشد. به امید دختر که صبح با «خداحافظ مادر» رفته است. شاید زنده باشد! قلب ها از اضطراب راکد می شوند، حس ندارند. مصیبت می بارد. مجنون وار به سوی آخرین جانکاه ترین وداع ممکن به اندام کوچک دخترشان میخ می شوند. مبهوت، وحشت زده و ناتوان «او کشته شده است». تن اش پر خون است. سرش کفیده است. دست اش نیست. بکس اش است خودش نیست… کشته شده است. در همان جا کشته می شود. کشته می شویم. دیگر صدایی نیست سکوت است و قلب که دیگر نمی تپد. یکی در گور می رود و هزاران دیگر زنده به گور.
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند
(شاملو)
ریحانه رها از نویسندگان جوان کشور در صفحه فیسبوک خود در رابطه با رویداد تروریستی مکتب سیدالشهدا در غرب کابل نوشته: «گویی بخش از روزمرگی ماست که هر روز تکرار می شود. هر چند تمرکز می کنم، نمی توانم تفاوتی قابل شوم. گل هایی که هر روز پر پر می شوند. خانواده هایی که همیشه داغدار اند. من هنوز بوی خونی که فضای دهمزنگ را پر کرده بود از یاد نبرده ام. تیرگی دودی که از کورس های آموزشی بلند شده بود هنوز چون ابری تیره روی سرم می چرخد. آیا دردهای ما را پایانی نیست؟ برای دردی که می کشیم متأسفم و تصور حال و روزگار خانواده های داغدار برایم سخت است.
لعنت به افکار پوچ انسان نماهای وحشی»!
ریحانه آهنگران از دیگر کابران فیسبوک و فعال در عرصه حقوق زنان در صفحه خود نوشته: «این بار دختران مان را هدف قرار دادند، کسانی که چندی پیش شعار سر می دادند که: ״فردا از ماست، اگر بگذارند״ و واضح و مشخص شد که نمی گذارند. متأسفانه با این وضعیت وحشتناک،‌ محکوم کردن، اعتراض، دادخواهی جایی را نمی گیرد. ترسم از فردایی هست که مصیبت وحشتناک دیگری دامنگیر کدام مادر خواهد شد»!
لیلا فروغ محمدی از دیگر کاربران صفحه اجتماعی فیسبوک نیز در پیوند به این حادثه تروریستی نوشته: «به عنوان یک زن و یک مادر ضربه درست بر مغزم فرود آمد، من هم دختری دارم که به مدرسه می رود، فکرکردن به مادران این دختران مرا لال کرد از طرفی هم ناامید بودم هر بار که کشتند فریاد زدیم به خیابان آمدیم و باز هم فقط کشته شدیم و چیزی تغییر نکرد، نمی توانستم بنویسم و باز هم بگویم از آنچه که از سر ناتوانی و استیصال است درمانده و حیران در برهوتی تاریک اما وقتی واکنش گسترده جهانی را دیدم از پاپ تا دبیر کل سازمان ملل، اتحادیه اروپا، یونیسف، روزنامه های معتبر جهان کمی جان گرفتم و امیدوار که این صداها روزی شاید شنیده شوند. وقتی شنیدم کسانی برای درس دادن دادن داوطلب شده و خبر باز شدن دوباره مکتب است حداقل این قدر رمق گرفتم که بنویسم، ״تا ریشه در آب است امید ثمری هست״ دانایی و روشنایی سرنوشت محتوم بشریت است و حهل و خشونت محکوم به نابودی»!
این نوشته ها تنها گوشه ای از هزاران حرف نگفته و بغض های به جا مانده در گلوی مردم، زنان و دختران این سرزمین است که هر روز قربانی معادلات پیچیده قدرت و سیاست امتیازطلبی می شوند بدون اینکه بتوانند خود را از این معادلات بیرون بکشند. مردمی که با به دوش کشیدن این بار غم نمی توانند روی پاهای خود بایستند باید تکیه بر کدام پشت محکم بزنند؟ دولتی که امنیت شان را نمی گیرد و یا طالبی را که جان شان را می گیرد؟