شاید این وجه مشترکی باشد که از ابتدای خلقت بشر وجود داشته و همیشه دست انسان را برای آوردن تغییرات و نوآوری و یا حتی آوردن اصلاحات بسته باشد و آن چیزی نیست جز وابستگی به خرافات و یا عادات کهنه و قدیمی! این امر که بیشتر در جوامع سنتی رواج دارد و روزنه و […]
شاید این وجه مشترکی باشد که از ابتدای خلقت بشر وجود داشته و همیشه دست انسان را برای آوردن تغییرات و نوآوری و یا حتی آوردن اصلاحات بسته باشد و آن چیزی نیست جز وابستگی به خرافات و یا عادات کهنه و قدیمی! این امر که بیشتر در جوامع سنتی رواج دارد و روزنه و دریچه های اصلاح و تغییر را به راحتی به روی بشر می بندد و فکر و اندیشه انسان را حتی به فکر نمودن در مورد واقعیت پدیدارها باز می دارد چرا که فکر و اندیشه تقدس سنت و رواج را با تزلزل روبرو می کند. شاید یکی از مشکلاتی که در جوامع سنتی امروزی وجود داشته باشد همین تقدس گرایی بیش از اندازه رسوم و سنت های اجدادی باشد که گاهی به عنوان بالاترین ارزش ها مورد شناسایی قرار می گیرد.
شیلا یوسفزاده در صفحه فیسبوک خود با نشر یک تصویر نقاشی که مربوط به دوره رنسانس است باریکی ای را که به زیبایی و ظرافت در تصویر گنجانده شده را به خوبی بیان نموده است. او در رابطه با این تصویر نوشته: «در این نقاشی بی نظیر و متفکرانه، انسانی با سر سیاه به تصویر کشیده شده که با جدیت و کوشش تمام قصد دارد پیرمرد بیگانه ای را از غرق شدن و نابودی نجات دهد در حالی که زن و فرزندش در کنارش در خطر مرگ قرار دارند.
این نقاشی به دوران قبل از رنسانس اروپا اشاره می کند که پیرمرد سمبل میراث کهنه گذشتگان و باورها و سنت های غلط آمیخته با خرافات و جهل و تعصب است.
فرزند نمادی از آینده و همسر نماد زندگی و عشق و سرزمین مادری است که نزدیکترین اشخاص و گزینه ها به مرد هستند اما او مصمم است که پیرمرد بیگانه و دورتر را نجات دهد که آینده ای ندارد و این نمایانگر تمایل انسان به نگاه داشتن باورهای غلط است حتی در صورت نابودی خانواده و عشق و سرزمین مادری، که نتیجه آن ادامه وضع گذشته و نابودی آینده است.
سر انسان در این نقاشی به نشانه جهل و نادانی به رنگ سیاه نشان داده شده است و این تابلو در کل نمایانگر جهل مقدس است.
افرادی که جهل مقدس را نگاه می دارند و آینده روشن و زیبا را با خرافات نابود می کنند».
اصولا جوامع سنتی بدون درنظرداشت اینکه در کدام جغرافیا قرار دارند بیشتر گواه چنین مصادیقی هستند، این نوشته خانم یوسفزاده در رابطه با این نقاشی پیوند نزدیکی با تصویری که اخیرا در صفحات اجتماعی رد و بدل می شود دارد؛ تصویر حاکی از ازدواج یک پیرمرد ۷۰ ساله با یک دختر خردسال که شاید ۱۲ ساله باشد، است. گرچند کاربران فیسبوک تفسیرهای متفاوتی از این عکس دارند و برخی با تفسیر اینکه شاید پدر کلان در کنار نواسه خود عکس یادگاری گرفته باشد سعی در رد ازدواج آنها می کنند اما حتی اگر این عکس مربوط به ازدواج این دو شخص نباشد ولی مثال های زیادی از این گونه اتفاقات در جامعه ما دیده و شنیده شده است.
بتول سید حیدری روان شناس با نشر این عکس در صفحه فیسبوک خود نوشته: «آخوندی که نکاح دختربچه را بسته، ملامت و فعلش حرام و خلاف است. در تمام عقدهایی که برای پیوند بین زوجین خوانده می شود، ملاهای محترم روی سن دخترها و پسرها دقت کنند و به زبان فامیلها اکتفا نکنند، حتما بخواهند دختر را بیاورند و سن و سال و رضایتش را ارزیابی کنند.
به جز آن؛ وزارت زنان و کمیسیون حقوق بشر نسبت به ازدواج های اطفال دختر که با پیرمردان صورت می گیرد فورا وارد عمل شوند و برخورد قانونی کنند، علمای محترم باید دستور فسخ و حرمت این گونه عقد ها را بدهند؛ هر چند این گونه عقدها خود به خود؛ باطل است».
حسین نظری در رابطه با این پست نوشته: «متأسفانه سن ازدواج برای دختران در اسلام ۹ سال تمام در نظر گرفته شده، جنایات دیگر که برای دختر زیر ۹ سال بدون ازدواج را اجازه می دهد. مشکل از آخوند نیست، مشکل از اصل و ریشه است که باید اصلاح شود. یک امر شاید ۱۴۰۰ سال پیش ارزش و دینداری تلقی می شد ولی اکنون که عقل بشر رشد کرده و آن را جنایت و کودک آزاری می داند باید اصلاح شود».
این بار اولی نیست که ما شاهد چنین رویداد در کشور می باشیم و این معضل تنها در جامعه سنتی افغانستان وجود ندارد. با اینکه سالها مبارزات برای رفع خشونت علیه زنان و اطفال و جلوگیری از ازدواج های اجباری اطفال صورت گرفته اما وقوع همچون وقایع تا هنوز نشان دهنده ضعف در مبارزات و بی نتیجه ماندن تلاش های قانونی برای رفع این گونه خشونت هاست.