سالها جنگ و خونریزی در افغانستان قربانیان زیادی را از مردم این کشور گرفته اما با این وجود دیده می شود که میراث داران جنگ در کشور با وجود گرفتن قربانی های بی پایان هنوز تصمیمی به ختم این جنگ قدرت نداشته و اراده ای مبنی بر پایان دادن به آن ندارند. مردم نیز که […]
سالها جنگ و خونریزی در افغانستان قربانیان زیادی را از مردم این کشور گرفته اما با این وجود دیده می شود که میراث داران جنگ در کشور با وجود گرفتن قربانی های بی پایان هنوز تصمیمی به ختم این جنگ قدرت نداشته و اراده ای مبنی بر پایان دادن به آن ندارند. مردم نیز که خسته از جنگ قدرت و منافع جبهه داران جنگ می باشند از طولانی شدن جنگ و خشونت ها به انزجار رسیده و از سوی دیگر، بی ارادگی دولت را در روند برخورد با بانیان خشونت ها و فجایع علیه مردم می بینند؛ لذا از این شرایط و وضعیت به تنگ امده، نیمی اراده ترک کشور و نیم دیگر بدون داشتن حق انتخاب به ناچار مجبور به تحمل این شرایط می باشند.
پیامدهای ادامه خشونت ها در کشور برای مردم چیزی جز به خاک و خون کشیده شدن مردم و از بین رفتن زیربناهایی کشور و عقب ماندن نظام های تعلیمی و تحصیلی چیز دیگری نیست، اما با این هم گروه های دخیل در جنگ و خشونت بر خواست های غیرمنطقی خود پافشاری نموده و این موارد را در نظر نمی گیرند.
از سال ۲۰۰۱ تاکنون تغییرات زیادی را در سطح اجتماع چه از نگاه اقتصادی، نظامی، فرهنگی، تعلیمی و تحصیلی در کشور شاهد هستیم و همه اینها دستاورد پایان دادن به جنگ و خونریزی در کشور بوده اما با این هم در گوشه و کنار کشور درگیری و جنگ های مقطعی وجود داشته که سیستم زندگی مردم را فلج ساخته و مانع پیشرفت و ترقی در برخی از ساحات کشور شده است.
با گذشت تقریبا دو سال از توافقنامه صلح امریکا با طالبان تا هنوز هیچ کاهشی در روند خشونت ها از سوی طالبان دیده نشده بلکه بر شدت خشونت ها افزوده شده اما با این هم تا هنوز اراده جدی دولت به عنوان محافظان مردم و جامعه دیده نشده است. مطابق با مواد قانون اساسی این وظیفه دولت و حکومت است که برای مردم و جامعه تأمین امنیت نمایند تا مردم بتوانند با فکر و خیالی آسوده دیگر جنبه های زندگی خویش را پیش ببرند اما متأسفانه در جامعه فاصله مردم با حکومت به سرحدی رسیده که مردم دیگر هیچ توقعی از این دولت ندارند چرا که طی سالیان متمادی دولت برایشان ثابت نموده که از حکومت نباید چیزی خواست.
طی دو هفته اخیر خبرهایی در رابطه با مسلح شدن زنان علیه طالبان در گوشه و کنار کشور شنیده می شود که این هم از سر ناچاری و خستگی از شرایطی است که بی کفایتی دولت و افزایش خشونت ها در مناطق مختلف برای مردم به بار آورده است. این زنان به این باور هستند که زندگی در شرایطی که هر بار طعم مرگ را بچشند و یا هم هر لحظه سایه مرگ را بالای سر خود و عزیزان خود احساس کنند و یا منتظر باشند که اول در عزای کدام یک از عزیزان شان بنشینند با خود مرگ هیچ تفاوتی ندارد لذا تصمیم گرفتند تا خود در مقابل دشمنان شان مسلح شوند و از جان خود و عزیزان شان دفاع کنند.
اگر زنان را قربانیان واقعی جنگ ها و خشونت ها مسما کنیم هم بی جهت نیست چرا که بعد از هر جنگ و هر خشونتی مرد به عنوان سرباز کشته، زخمی و یا هم معلول می شود و بار مسئولیت و نگهداری اش بر دوش خانم می افتد، جدای از آن نیز زن مسئولیت های دیگری نیز در خانه دارد اما بعد از جنگ و کشته و یا معلول شدن شوهرش مسئولیت پیدا نمودن نفقه اولادهایش هم بر دوشش می افتد و این همه بر شانه های یک زن سنگینی می کند. البته وجه های نامحسوس دیگری هم در جامعه سنتی وجود دارد که بر فشارهای روانی این زن بیفزاید و او را به جرم بیوه شدن و یا یتیم دار شدن مورد اذیت و آزار قرار دهد که این موضوع را طیف عظیم از زنانی که شوهران شان را از دست داده اند تجربه کرده اند.
قدرت نمایی ها و زورگویی های طالبان زنان را وادار کرده تا دوشادوش مردان برای دسترسی به حق حیات و امنیت شان در مقابل طالبان مسلح شوند. فکر و باور طالبان در زمان فعلی اینست که ما قدرت زیادی در اختیار داریم و می توانیم با زور هم بر مردم حکومت کنیم و مردم هم چاره ای جز این ندارند. اما از این غافلند که جامعه، جامعه ۲۰ سال قبل نیست و مردم نمی توانند و نمی خواهند به دوره ای برگردند که از آن جز خاطرات تلخ و وحشت چیز دیگری ندارند.