افغانستان در دو دهه جنگ های خانمانسوز زنان مستعدی را نیز درخود پروراند، زنانیکه از دل تبعیض جنسیتی و محرومیت و از بطن یک جامعهی سنتی قد کشیدند و تا مرز استقلالیت و خودکفایی رسیده بودند اما بار دیگر با حاکمیت طالبان در افغانستان دستاوردهای شان به خاک برابر شدند. نظیفه جلالی یکی ازین زنان […]
افغانستان در دو دهه جنگ های خانمانسوز زنان مستعدی را نیز درخود پروراند، زنانیکه از دل تبعیض جنسیتی و محرومیت و از بطن یک جامعهی سنتی قد کشیدند و تا مرز استقلالیت و خودکفایی رسیده بودند اما بار دیگر با حاکمیت طالبان در افغانستان دستاوردهای شان به خاک برابر شدند.
نظیفه جلالی یکی ازین زنان موفق و الگو است که با تلاش های خستگی ناپذیر به مردمش خدمتی زیاد کرد او الگویی برای زنانیاست که با هر بار نا امیدی دست از تلاش بر میدارد. او مالک یک رستورانت، یک شرکت تولید صنایع دستی درکابل و یک مرکز آموزشی در زابل بود اما با آمدن طالبان درکشور او مهاجر شد. نظیفه جلالی معتقد است که طالبان توانایی شگوفا کردن استعداد زنان و دختران افغانستان را ندارد. با زندگی پربار توام با شکست و دیگر نظریات او درینگفتگو آشنا شوید.
پرسش: خانم جلالی در ابتدای این گفتگو اگر خود را به مخاطبین خبرگزاری زنان افغانستان معرفی کنید؟
بسیار تشکر، من نظیفه جلالی، بیست و پنج ساله استم و در کابل متولد شدیم در اصل از ولایت زابل بودیم.اما بخاطر شغل مادرم در شماری از ولایت های افغانستان کار وزندگی کردیم. لیسانس من در بخش قضا و سارنوالی است و همزمان با درس مکتب سه سال آموزش علوم دینی شامل حفظ، تجوید ، تفسیر و ترجمه قرآن شریف را فرا گرفتم. من تاکنون در ۵۶ مورد کارگاه های آموزشی کوتاه مدت، میان مدت و طولانی مدت در بخش رهبری، اداره، مسایل شرعی وحقوقی، ژورنالیزم، پلانگذاری، تحقیق، پلانگذاری، پروپوزل نویسی وغیره را در ولایات و کشورهای مختلف فراگرفتم.
سوال: نظر به ۲۵ سال سن که شما دارید تجارب کاری شما خیلی بیشتر نیست؟
چرا، تجارب کاری که من دارم از برکت مادرم است من پانزده سال تجربه کاری دارم به بخاطر کنجکاوی و هوشیاری کودکانه ام با مادرم در تمام جاها شرکت میکردم به گونه ی تصادفی در یک کنفرانس که مادرم در آنجا شرکت میکرد من نیز یک مقالهی تشریفاتی بسیار کوچک خواندم اما بسیار مورد تشویق و استقبال مردم قرار گرفتم.آن زمان فقط ده سال سن داشتم. این فرصت باعث شد که در یک رسانهی محلی با معاش خوب برنامه های کودکانه تولید کنم. این استعداد در ذات تمام کودکان سرزمینم هست اما متاسفانه هیچ استعداد کودکان ما رشد داده نمیشود. من چهارسال در رسانه کارکردم و برنامه های کودکانه برای کودکان و جوانان تولید کردم. زمانیکه چهارده ساله بودم توسط یکی از همکارانم بخاطر آشنایی با ام با مسایل تخنیکی رادیو وغیره به فعالیت های فرهنگی رو آوردم و در برنامه های فرهنگی و سروی های ساحوی شرکت میکردم و برای دو سال در یکی از موسسات غیر دولتی کار کردم. و زمانیکه از مکتب فارغ شدم هفده سالم بود و اولین شغل من کار با یک نهاد بین المللی بود که با بهترین معاش کار میکردم.
در مورد درآمد خود باید بگویم که هیچ وقت معاشم را در خانه خرچ نکردم و مادرم برای من مشوره میداد که چگونه پولم را خرچ کنم. نمیخواهم از فعالیت مشخصم بگویم اما در بیرون از خانه در برنامه های خیریه و سرمایه گذاری اقتصادی مصرف کردم .
پرسش : خانم جلالی شما از مادرتان به عنوان یک حامی تان یادآوری کردید در عصر شما مادران چگونه از دختران شان حمایت میکرد که تعلیم و تحصیل کنند و از چالشهای تعلیم و تحصیل دختران در آن عصر برای ما بگویید؟
مادرم صدیقه جلالی است که مدت پانزده سال آموزگار بود و سپس هفت سال به عنوان رئیس امور زنان ولایت زابل کارکرد و اخیرا به عنوان آمر جندر مقام ولایت زابل بود ودرکتار آن فعالیت های حقوق بشری نیز داشت.
متاسفانه باید بگویم تمام دانش آموزان دختر به شمول خودم برای فراگیری درس و رفتن به مکتب مشکلاتی را سپری کردیم. من زمانی که هفت ماهه بودم پدرم فوت شده و مادرم برای من همپدر بود و هم مادر اما شاید من تنها دختری باشم که دوران تعلیم و تحصیل خودرا بدون دغدغه اقتصادی سپری کردم و از طرف خانواده هم هیچ ممانعت از تعلیم و تحصیل وجود نداشت اما مشکلات من در اجتماع بود زمانیکه به مکتب و دانشگاه میرفتم بخاطر عرف و عنعنات ناپسند درجوامع سنتی با یک دید تبعیض آمیز به دختران باسواد مواجه بودم. در عصر من به دختران دانش آموز طعنهی “مکتبی” میزدند از نظر خانواده ها آن زمان دختراندانش آموز بد اخلاق دیده میشدند. و یکی دیگر از دغدغه های دوران تعلیم من صدای انفجار و دود و باروت ، انتحاری و جنگ بود در ولایات شرقی و جنوبی برای تهدید دختران و جلوگیری از رفتن به مکتب به صورت دختران تیزاب میپاشیدند و آب آشامیدنی مدرسه را آلوده میکردند و دختران را مسموم میکردند تا مکتب نروند یک جنعی کثیری از دختران بخاطر مشکلات اقتصادی از درس و تعلیم محروم شدند. در کنار اینکه به مکتب میرفتیم با صدای فیر و خبرهای انفجار عادت کرده بودیم در زمان های که خبر انفجار ویا صدای فیر نبود ما متحیر میشدیم که چرا جنگ نیست و چه باعث شده باشد که جنگ نیست. درکنار اینهمه چالشها توانستیم از مکتب فارغ شویم.
پرسش: چه شد که به فعالیت های تجارتی فکرکنید و اولین فعالیت تجارتی تان چگونه رقم خورد؟
برای من همیشه سوال بود که چرا جوانان میگوید کار نیست و ما برای کارپول نداریم، یا زنانی گدای که سالم و صحتمند بودند جوان بودند ولی کارنمیکردند و ترجیح میدادند گدایی کنند. درحالیکه در تجارت پول مهم نیست اراده و پشتکار مهم است و تو باید راه تجارت خود را پیدا کنی.
اولین بار زمانی که من انگیزه ی تجارت به ذهنم خورد زمانی بود که برای چهار ماه بیکار مانده بودم و پول کریدت و مصرف ترانسپورتم را نداشتم.
در زمان های که بیکار یا تفریح میداشتم از بیکاری روی تخته های بیکاره کلمه یا جملهای را می نوشتم و سپس روی آن مهره دوزی میکردم و یا خال میگذاشتم و از آن یک تابلو آماده میکردم. یک روز تصمیم گرفتم یکی ازینتابلو هایم را ببرم و بفروشم با خودم گفتم اگر به ۲۵۰ افغانی یا ۳۰۰ افغانی بفروشم خیلی خوب میشود. وقتی تابلو را به دکاندار نشان دادم او طرف تابلوی من دید و گفت من پولی زیادی ندارم ولی فعلا به یک هزار افغانی این تابلو را میخرم. من خیلی غافلگیر شدم چون انتظار نداشتم به این اندازه ارزش داشته باشد من با یک حس غرور به خانه برگشتم.
بعدا به ولایات مختلف مانند بامیان، میدان وردک، شکردره و گلدره کابل رفتم و نمونه های کاری زنان را جمع آوری کردم و در نمایشگاه بین المللی به نمایش گذاشتم گرچند موفق نشدم و به زمین خوردم چون تجربهای کافی تجارت نداشتم اما یکمدتی را مصروف جواهر سازی از سنگ های قیمتی و سپس لباس های سنتی و ساعت درست کردن از یک سبد نان را آموختم اما بازهم شکست خوردم و سپس یک رستورانتی را با دوهمکارم درکابل شروع کردم اما همچنان شکست خوردم ما درین رستورانت یک سفارشی هنگفت بدون پیش پرداخت یا قرارداد دریافت کردیم وقتی سفارش آماده شد مشتری ما هم غیبش زد و ما بسیار متضرر شدیم مدتی بی انگیزه شده بودم، سپس یک ایدهای بکری به فکرم زد که چرا زنان دارای معلولیت را درین کار دخیل نکنم که هم صاحب درآمد و هم خودکفا شوند تا آنها در رستورانت مشغول باشند و من به کارهای دیگری برسم. رستورانت را دوباره فعال کردم و زنان دارای معلولیت را در آنجا برای کار استخدام کردم و خیلی خوب پیش رفت و ازنتیجهی آن غافلگیر شدم.
و سپس یک مرکز آموزشی رایگان به دختران و زنان تجارت پیشه در ولایت نیمروز ایجاد کردم ، در شرایط های مختلفی قرار گرفتم تا فرصتی را برای زنان روستایی مهیا کنم.
با آنکه همیشه در آغازین فعالیت هایم شکست خوردم دلیل همیشه شکست خوردنم این بود که ریسک میکردم و تجربه بدست میاوردم اما دیگر زنان تاثیر مثبت داشت و این دستاورد را خیلی دوست دارم و خوشحالم.
در تجارت هم دستاورد خوب داشتم و هم شکست .
و فعالیت های حقوق بشری را چگونه آغاز کردید؟
فعالیت های حقوق بشری من در اصل زمانیکه ده ساله بودم از محیط رسانه آغاز شد تا اینکه سند لیسانس قضا و دادستانی گرفتم و به عنوان مشاور حقوقی به زنان متضرر از خشونت های خانوادگی کمک کردم.
من از کودکی ام یککودکی بودم که مانند دیگران حیوان آزاری را دوست نداشتم خشونت و حق خوردن را دوست نداشتم اما در زمان که برای کاری به ولایات سفر میکردم ودربخش حقوقی آموزش و مشاوره میدادم درین برنامه ها حس خوبی داشتم و در دوسال تجربهی کاری که با یک نهاد غیر دولتی داشتم و مشاور حقوقی بودم حدود ۲۵۵۴ قضیه ناشی از عرف و عنعنات ناپسند و خشونت خانوادگی با زنان، ازدواج اجباری و زیر سن ، حق کار و حق آموزش داشتیم و شکایت های زنان را بررسی و پیگیری کرده ام.
با وجودی که در افغانستان نیستم هنوزم برای زنان افغانستان کار میکنم و برای حقوق شان دادخواهی میکنم. و این را میدانم که یک روزی دوباره ما زنان افغانستان درکنار هم قرار میگیریم. من طی ده ماه که از افغانستان بیرون شدم در حدود دوازده کنفرانس درمورد زنان افغانستان شرکت کردم تا از حق و حقوق آنان سخن بگویم با سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سفارتخانه های کشور ها ایمیل کردم، نامه نوشتم که زنان افغانستان را فراموش نکنند. ودر مورد زنان افغانستان کتاب های زیادی را نوشتم و امیدوارم به زود ترین فرصت چاپ کنم.
پرسش: در رابطه به دادخواهی برای حقوق زنان افغانستان و اشتراک در نشست های بین المللی صحبت کردید، شما در نشست اسلو که چندی قبل از سوی کشور ناروی برگذار شد و نمایندگان طالبان برای جلب کمک های بشردوستانه درآنجا دعوت شده بود شرکت کردید در نشست اسلو چه گذشت و با طالبان در مورد حقوق زنان افغانستان صحبت کردید؟
با حاکمیت طالبان در افغانستان من مجبور به مهاجرت اجباری شدم به خاطر وظایفم قبلا بارها مورد حملهی ماین چسپکی قرار گرفته بودم و مادرم نیز بارها از حملات انتحاری هدفمند جان سالم بدر برده بود ازینرو هیچ تضمینی وجود نداشت که ما در افغانستان بمانیم میتوانیم مثل گذشته کار و فعالیت کنیم ازینرو به کشور ناروی آمدیم و کشور ناروی با شناختی که از ما داشت ازمن در نشست اسلو دعوت کرد.
درآن نشست ما درمورد حق آموزش و حق کار و حق اعتراض زنان صحبت کردیم . با وجود که موضوع نشست جلب کمک های بشردوستانه بود اما در آنجا برگذاری لویه جرگه مطرح شد و طالبان آنجا تعهد داده بودند که لویه جرگه را در افغانستان برگذار میکنند . من در آنجا از طالبان خواستم که یک نشستی با عالمان دینی زن نیز داشته باشند و درمورد حق آموزش و حق کار زنان صحبت کنند اما هنوز این کار را نکردند.
باید بگویم متاسفانه نتیجهی آجندای این نشست از قبل طراحی شده بود هم برای طالبان هم برای اشتراک کنندگان ازینرو نقش ما اشتراک کنندگان هم تقریبا سمبولیک بود زیرا هیچ یک از خواست های ما تا هنوز پذیرفته نشده است.
پرسش: الگوی شما در زندگی کی بود و راز های موفقیت تان چی بود؟
من یک زن افراطی و یا تفریطی نیستم اما کاملا عقیدتی هستم من وقتی سیرت نبوی را در صنف هفتم مکتب خوانده ام در بخشش و سخاوتمندی و صداقت و هر آن چیزی که در سیرت نبوی است را از پیامبر اسلام عزیز الگو برداری کردم که به رازی موفقیتم مبدل شده و سپس مادرم الگوی صبوری و ایستادگی در زندگیم بوده که همیشه صبور و شکست ناپذیر بود و نویسندگانی که مطالب شان را میخواندم را الگو برداری کرده ام. در مجموع از نقاط قوت و مثبت هر کسی الگو گرفتم و از تجارب شان آموختم و امیدوارم که زنان افغانستان هم الگو گرفتن را عیب نپندارند بلکه از تجارب همدیگر یاد بگیرند تا بر ظلم و ستم پیروز شوند و راه کامیابی و استقلالیت شان را پیدا کنند.
و یکی دیگر از رازهای موفقیت من نداشتن توقع از کس است شاید نزدیکترین فرد شما پدر یا مادر باشد اما دوست داشتن و عزت و احترامش واجب است اما توقع نداشته باشید که برای شما کاری انجام دهد که شما موفق شوید بلکه خودتان همت و تلاش کنید اشتباهات و ناکامی های خودرا بپذیرید ودرس بگیرید تا را کامیابی خود را اصلاح کنید و موفق شوید. من همیشه مطالعه میکردم که باعث میشد انگیزه و انرژی مثبت داشته باشم و سپس افکار و اندیشه هایی که به ذهنم میرسید را مینوشتم یک روزی باخودم گفتم چرا این افکار زیبا را ننویسم و چرا دیگران از آن استفاده نکند. و شکرگذاری یکی دیگر از رازهایم است انسانی متقاعد بودم و از کمی و کاستی های زندگیم رنج نبردم بلکه قناعت کردم.
و دروغگو نبودم بخصوص با خانواده ام صادق بودم تا آنها ذهنیت بد نسبت به من نداشته باشند و به من اعتماد داشته باشند. درکنار آن از انرژی های منفی دیگران به سادگی گذر کردم و به راه خود ادامه دادم. و از آنها نیز توقعی حمایت نداشتم چون باید خودم را ثابت میکردم.
پرسش: شما از شکست های زیادی در آغازین فعالیت های تان یادکردید واقعا یک آدم از شکست چی میآموزد ؟
اگر یک بخش عمرم پر از دستاورد است یک بخش دیگرش پر از شکست است از مصاحبه های کاری گرفته تا تجربهی نخستین فعالیت تجارتی ؛ بسیار شکست مالی خورده بودم یک وقتی مجبور شده بودم کهموبایل و چوری های دستم را بفروشم. مخصوصا در زمانی که رستورانت داشتیم یک فرمایش بسیار بزرگی دریافت کردیم و بدون پیش پرداخت سفارش را قبول کردیم اما دفعتا مشتری ما گم شد و ما بسیار متضرر شدیم. باید بگویم در بخش فعالیت های حقوق بشری خورد در احقاق حقوق زنان همناکام بودم چون مبارزه با عنعنات ناپسند دشوار ترین کار عمرم بوده ودر شماری ازین مبارزاتم نتوانستم موفق شوم حق زنی که قربانی عنعنات ناپسند بود زیر پا شد. اما من از شکست یاد گرفتم که دوباره برخیزم و این دوباره برخواستن ها باعث شد که سر انجام پیروز شوم و تا قبل از حاکمیت طالبان من کاملا یک زن مستقل و خودکفا بودم و فعالیت های من درحال گسترش بود.
در سال ۱۳۹۳ بهترین جایزه مبتکر صنایع دستی زنان از سوی اتاق تجارت وصنایع زنان دریافت کردم و ابتدای نویسندگی ام را نیز با شکست شروع کردم ،مطالبی را برای مجله ها میفرستادم آنها قسمی برایم فیدبک میدادند که ناراحت نشوم میگفتند که این مطلب بعضی مشکلاتی دارد که باید حل شود و یک لیست از مشکلات مطالبم را برایم میفرستادند من درجواب میگفتم لیست مطلب درست را برایم بفرستید که من بدانم کجای این مطلب هیچ مشکلی ندارد اما بعدا به جایی رسیدم که در رقابت مقاله نویسی نفر اول شدم.
پرسش: از تاثیرات آمدن طالبان روی زندگی تان برای ما بگویید؟
من قبل از آمدن طالبان هم به لحاظ امنیتی چندین بار مورد هدف ماین چسپکی قرار گرفتم و مادرم نیز بارها از سوی افراد ناشناسی تهدید شده بود و از چندین حملهی انتحاری جان سالم بدر برده بود اما آمدن طالبان نیز روی زندگی من تاثیری خودرا داشت . برای من تضمینی وجود نداشت که من بتوانم به عنوان فعال حقوق بشر، مشاور حقوقی، و تجارت پیشه فعالیت کنم برای همین از کشور بیرون شدم و این بدترین تاثیر منفی طالبان روی زندگی کاری من بود مرکز آموزش، شرکت صنایع دستی و رستورانت من بسته شد. و من مجبور به مهاجرت و کوچ اجباری شدم . باید بگویم که من به افغانستان آمدنی استم. برای زنان افغانستان برنامه های مشخصی دارم و هیچ وقت زنان افغانستان را تنها نمیگذارم و اما دوری وطن برایم دشوار میگذرد.
من خوازه های رستورانت خودرا با دست های خودم ایستاده کرده بودم و برای تاسیس یک مرکز آموزشی با پای پیاده شهر کابل را طی کرده بودم تا جواز فعالیت بگیرم، بند های چپلی در پایم پر از خون شده بود و کف پایم آبله زده بود. من باوجودیکه اکنون در مهاجرت هم در جای امنی هستم وظیفه دارم درس میخوانم اما هنوزم میخواهم در افغانستان در کنارمردم و زیر بیرق سه رنگ خودم باشم.
پرسش: فکر میکنید طالبان برای شگوفایی استعدادهای زنان و دختران برنامه داشته باشد، آیندهی زنان تحت حاکمیت طالبان را چگونه پیشبیی میکنید؟
طالبان در خدمتگذاری به زنان و شگوفا کردن استعداد های زنان و دختران ناکام بودند، ناکام هستند و ناکام میمانند آنها به دختران اجازهی رفتن به مکتب را ندادند وقتی دختران به مکتب نمیروند پس استعداد های آنها چگونه شگوفا شوند؟
ما تیم دختران رباتیک داشتیم، دختران پیلوت داشتیم، ارکستر موسیقی داشتیم و درتمام عرصه ها زنان وختران استعدادهایی داشت که اکنون تحت سلطهی طالبان همهی شان حذف شدند و شماری از زنان ودختران از کشور بیرون شدند و آنهایی که مانده اند هیچ فرصتی برای شگوفایی استعدادهای شان وجود ندارد ودرکنج خانه حبس شدند.
آخرین فعالیت های من در زابل بود یک هفته قبل از تسلط طالبان بر زابل، کابل آمدم . در آخرین کنفرانسی که برای ۲۵۰۰ زن در کندهار گرفته بودم تهدید شده بودم . رستورانت، مرکز آموزشی و شرکت صنایع دستی من برای من مثل اولاد شده بود اما با درد و رنج زیاد تصور کنید اولادهایم را در افغانستان رها کردم و به ناروی آمدم. در آخرین روزی که میخواستم افغانستان را ترک کنم دیوار ها و میزهای دفترم را لمس کردم فکر میکردم که در فاتحهای آمدم که تمام یکملت بر خاک و خون نشسته بودند تقریبا در شوک بودم و آنچه را میدیدم نمیتوانستم باور کنم. با وجود که در افغانستان خانهی شخصی نداشتم اما اخیرا یک سری وسایل رفاهی برای خودم و خانواده ام درست کرده بودم اما وقتی افغانستان را ترک کردم همه وسایل خانه ام، دفاتر کاری، دوستان و اقاربم در افغانستان جا ماند و تحمل اینهمه درد صبوری میخواهد به وسعت یک سرزمین!
اکنون بزرگترین آرزوی من صلح و آرامی و ازبین رفتن افراط و تفریط در کشورم است.چون من معتقدم که طالبان با سو استفاده از اسلام میخواهد مسلمانان را افراطی نشان دهد و بر مردم افغانستان بخصوص زنان ظلم کنند.
من امیدوارم مردم ما همدیگر پذیر شوند تا ازین بن بست خلاص شوند. زیرا حق دادنی نیست حق گرفتنیست و مردممن باید حق خودرا بگیرند.
بسیار تشکر خانم جلالی!
گفتگو کننده: لطیفه سادات موسوی