همان طور که می دانیم یکی از جدی ترین نگرانی هایی که در جامعه امروزی افغانستان وجود دارد و به آن پرداخته می شود مسأله صلح با طالبان و دستاوردهای چند ساله زنان است که ممکن است برای دستیابی به صلح قربانی شود، برای بحث بیشتر در رابطه با این موضوع داکتر سید عاصف حسینی […]
همان طور که می دانیم یکی از جدی ترین نگرانی هایی که در جامعه امروزی افغانستان وجود دارد و به آن پرداخته می شود مسأله صلح با طالبان و دستاوردهای چند ساله زنان است که ممکن است برای دستیابی به صلح قربانی شود، برای بحث بیشتر در رابطه با این موضوع داکتر سید عاصف حسینی پژوهشگر روابط بین الملل و مدیریت بحران را با خود همراه ساخته ایم و نظریات ایشان را در رابطه با طالبان و موضع آنها در برابر حقوق زنان و دستاوردهایشان خواهیم داشت. در شروع برای شناخت بیشتر می خواهیم بدانیم:
- عاصف حسینی کیست و تا حال چه فعالیت هایی داشته است؟
- تا سال ۲۰۰۸ در افغانستان بودم. رشته جامعه شناسی و فلسفه را در پوهنتون کابل خواندم و هم زمان فعالیت های سیاسی، اجتماعی داشتم. بعد برای ادامه تحصیل به آلمان آمدم و ماستری را در رشته سیاست گذاری عمومی پیش بردم. مدتی با یک سازمان بین المللی رسانه ای فعالیت داشتم. برای مقطع دکترا رشته مدیریت بحران بین الملل را انتخاب نمودم و در این رشته دکترا گرفتم. گهگاهی می نویسم و کارهایی نیز در ادبیات دارم.
- تحلیل شما از گروهی که طالبان نامیده میشود و اوضاع امنیتی و اجتماعی را در افغانستان تهدید می کند، چیست؟ آیا این همان گروهی است که که در گذشته با آنها روبرو بوده ایم یا تغییراتی در ایده، افکار و سیاست گذاری هایشان دیده می شود؟
- در حقیقت تغییر خاصی در این گروه دیده نمی شود و تنها تغییری که می توان در آنها مشاهده کرد، اینست که طالبان از یک گروه شورشی روستایی، موقف خود را به یک بازیگر بین المللی ارتقا داده و طی بیست سال به این جایگاه رسیده است. حتی فعلا جایگاه سیاسی این گروه قوی تر از زمانی است که در افغانستان حکومت داشت. اعضای این گروه فعلا به راحتی می توانند به کشورهای همسایه سفر و دیدار داشته باشند، دولت افغانستان را دور بزنند و با قدرت های منطقه مذاکره کنند.
با این حال، در نگاه این گروه نسبت به جامعه افغانستان تغییری به وجود نیامده است. حتی در برخی موارد، استراتژی این گروه بدتر و سخت گیرانه تر شده است؛ گویا برای گروه طالبان و رهبرانش رأی قدرت های بیرونی بیشتر از رأی خود مردم افغانستان اهمیت دارد. می بینیم که بعد از سال ۲۰۱۴ حملات خود را تشدید نموده و نوک پیکان خود را به سمت مردم و دولت افغانستان گرفته اند. پرسش بزرگی که ایجاد می شود اینست که اگر این گروه خود را نماینده مردم یا بخشی از مردم افغانستان می داند چطور به خود اجازه می دهد که ده ها هزار سرباز و فرزندان این مرز و بوم را که متعلق به این جغرافیا هستند و همان دین و مذهب را دارند، به روش های مختلف به قتل برسانند؟ ظاهرا این گروه چیزی را در نگاه خود نسبت به مردم افغانستان تغییر نداده و یا کلا تعهدی به این مردم ندارند و یا اصلا مردم را در معاملات و معادلات قدرت خود حساب نمی کند.
- شرایط برای ایجاد این وجهه سیاسی را کی بیشتر برای طالبان مهیا کرده است؟ خود دولت افغانستان یا کشورهای منطقه؟
- شاید بتوان گفت که تقریبا همه اینها به نحوی در ایجاد این وجهه شاملند. همه کشورهای منطقه حداقل از جنگ صوری و ظاهری طالبان با امریکا و نیروهای خارجی نفع برده اند و به هر ترتیبی حمایت کرده اند اما بیشتر از همه، چیزی که توانست طالبان را بعد از ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ رشد بدهد، خود دولت بوده است. نیروهایی در داخل حکومت افغانستان منابعی را که برای بازسازی افغانستان فرستاده می شد، به سمت طالبان سوق می دادند. فرض مثال شخص رییس جمهور سابق خودش دخیل ماجرا بود و ما نمیتوانیم اظهارنظر و دیدگاه او را در قبال طالبان نادیده بگیریم. او همیشه یک استاندارد دوگانه را در قبال طالبان پیش میبرد: از یک طرف طالبان را برادر خود می نامید و از طرف دیگر سربازان افغانستان را به جنگ می فرستاد. سربازی که در میدان جنگ با امکانات کم قرار می گرفت به این فکر می ماند که با چه کسی در صحنه جنگ مواجه است؟ آیا با برادر رییس جمهور روبرو است یا با دشمنان مردم افغانستان! به عبارت دیگر اراده سیاسی برای مبارزه با این گروه شبه نظامی وجود نداشت که هیچ، بلکه حتا دست هایی در داخل حاکمیت هدفمندانه تلاش می کردند تا این گروه دوباره زنده شود. آقای کرزی شخصا فکر میکرد بعد از ختم دوره ۱۳ ساله ریاست جمهوری اش، با باج دادن به این گروه میتواند بعدا در نقش پدر وطن یا یک رهبر ملی ظهور میکند که البته این اتفاق نیفتاد و این گروه خشن تر شد و حالا متأسفانه چنین شرایط دشواری را برای مردم پیش آورده است.
- آمدن صلح چقدر می تواند برای امنیت اجتماعی زنان در افغانستان تهدید تلقی شود؟
- کاملا تهدید است. کاملا تهدید معین و مشخصی است در قبال زنان؛ چرا که زنان قشر آسیب پذیرتر جامعه هستند. طالبان در مذاکرات خودشان در قبال زنان همیشه طفره رفته اند و هیچ وقت به صراحت نگفته اند که چگونه رفتار می کنند. گاهی گفتهاند که زنان حق تحصیل دارند و گاهی آن را مشروط ساخته اند که این دروس باید اسلامی باشد و اینکه تفسیر آنها از دروس اسلامی چیست، بحث های جداگانه ای است. آنها در مورد اشتغال زنان نیز مبهم و مشروط موضعگیری کردهاند و به هر ترتیبی سعی کرده اند تا زیاد به این موضوعات نپردازند. دلیلش این است که آنها حساسیت این موضوعات را بیشتر درک می کنند. فراموش نکنیم چیزی که کشورهای مختلف را وادار کرد تا در افغانستان بمانند و به افغانستان کمک کنند مسأله زنان بوده، این موضوع سبب شد تا نیروهای مختلف از سراسر جهان بیایند و با هم متحد شوند تا به افغانستان کمک نمایند. در سال ۲۰۰۱ چیزی مهم تر از موضوع زنان در افغانستان نبود که بتواند افکار عمومی کشورهای غربی را نسبت به افغانستان هماهنگ کند. اگرچند زنان در دوره های قبل از آن نیز وضعیت جالبی نداشتند اما در سال ۲۰۰۱ وضعیت زنان به مراتب رقت انگیزتر از هر دوره دیگری بود. به همین دلیل طالبان نمی خواهند به این مسأله زیاد بپردازند.
هر وقت در این مورد سوال می شود از این پاسخ طفره می روند. در کنار آن، شرایط را به حدی بد و وخیم ساخته اند که مردم فکر می کنند به هر حال آمدن آنها و صلح نمودن با آنها به مراتب بهتر از این است که هر روز شاهد کشت و کشتارهای وسیع در سطح جامعه باشند. یعنی مردم فکر می کنند اگر میزانی از آزادی خود را بدهند به آمدن امنیت و آرامش می ارزد.
به هر حال تصور نمی کنم افغانستان به وضعیت سال ۲۰۰۱ برگردد چون در حال حاضر ما دو عامل دیگر را در مقابل طالبان داریم؛ اول اینکه ۲۰ سال گذشته و جامعه افغانستان تغییر کرده و این موضوعی است که طالبان به آن اهمیت نمی دهند و اصلا آن را در معادلات خود جای نمی دهند. تصور می کنند مردم افغانستان همان مردم ۲۰ سال پیش هستند و می توان با ابزار خشونت خواسته های خود را بر آنها تحمیل کنند و بر دیگر گروههای مذهبی و زبانی کشور با یک مشت آهنین چند سالی حکومت نمایند. اما واقعیت این است که گرچند مردم افغانستان به شکل سنتی زندگی می کنند اما نسبت به مردم کشورهای دیگر دید بازتری دارند و به لحاظ ذهنی بسیار مردم آزاد و راحت هستند. فراموش نکنیم که وقتی طالبان ظهور کردند شرایط خاصی حاکم بود و اگر آن شرایط نمی بود مطمئنا رژیم و گروهی مثل طالبان ظهور نمی کرد (نمی توانست ظهور کند) چون آنها بخش حداقلی از جامعه افغانستان را تشکیل می دهند. تنها موفقیت آنها برای ظهور در این بود که در دهه نود جنگ داخلی شدیدی جریان داشت و همزمان آنها توانستند حمایت نظامی تمام عیار پاکستان را با خود داشته باشند و پاکستان نیز هیچ ابایی از حمایت آنها نداشت. حمایت نظامی یک قدرت اتمی منطقه و شرایطی که آن زمان وجود داشت و کمک های مالی ای که از عربستان سعودی می گرفتند، توانست به نحوی آنها را به مدت ۶ سال در قدرت نگه دارد اما امروز مردم افغانستان مردم افغانستان گذشته نیستند و نمی خواهند تا طالبان را به آن شکل بپذیرند و اگر طالبان بخواهند با این شکل وارد کار شوند، مقاومت به نوع دیگری در مقابل شان وجود خواهد داشت. مردم افغانستان امروز به منابع بیرونی و تحصیلات دسترسی دارند و از مرزکشیهای قومی که قبلا به وجود آمده بود، تا حدی دور شدهاند. مردم همه پذیرتر شده اند و دیگر آن مسائل نمی تواند شکاف را بین آنها به وجود بیاورد، به هر حال چیزی که الان برای مردم اهمیت دارد آزادی است.
- به نظر شما این مقاومت به اندازه ای است که بتواند موضع طالبان را در مقابل مردم افغانستان تغییر بدهد؟
- سوال سختی است؛ به این دلیل که طالبان و لابی طالبان در بخش ها و بدنه حکومت، تصمیم گیرنده های بزرگ مثل ایالات متحده و بریتانیا و اتحادیه اروپا را قناعت داده اند که طالبان بخشی از مردم افغانستان هستند ومردم با آنها مشکل و مخالفتی ندارند؛ به نحوی آنها را مورد تطهیر قرار داده اند. وقتی حمایت های بیرونی از مردم برداشته شود، کاری از عهده خود مردم که طی چند قرن گذشته زیر یوغ قدرت های اقتدارطلب بوده اند، بر نمی آید.
۲۰۰۱ اولین فرصت طلایی و بزرگ برای افغانستان بود تا یک ساختار خوب و متعادل و مردم مدار به وجود بیاید اما عمدا هدر داده شد و شاید افغانستان دیگر هیچ وقت چنین حمایت مالی و نظامی گسترده از سوی جهان را با خود نداشته باشد.
البته نباید این مسأله را از توجه دور داشت که در به تصویر کشیدن قدرت طالبان همیشه اغراق صورت می گیرد؛ تا سال ۲۰۱۴ اینها فکر می کردند که بعد از خروج نیروهای خارجی می توانند بخش هایی از افغانستان را تحت کنترل خود داشته باشند و به جنگجویان و حامیان خود وعده های زیادی را داده بودند به همین دلیل مرگ ملاعمر را پنهان کرده بودند. آنها تا آن زمان حتا یک هفته هم نتوانسته بودند کنترل یک ولسوالی را بگیرند. زمانی که کم کم حمایت از طالبان برداشته میشد و دونرهای خارجی شان حمایت از آنها را به عنوان یک سرمایه گذاری اشتباه تلقی می کردند، طالبان به هر طریقی کوشش کردند تا قدرت خود را به نمایش بگذارند و به همین دلیل بعد از ۲۰۱۴ حملات خود را در مناطق دور افتاده تشدید کردند. از آن پس تا کنون، آنها به سربازانی حمله میکنند که به درستی آموزش ندیده اند و با افزایش تلفات سربازان یک جنگ روانی را پیش میبرند و از سویی باعث رعب و وحشت مردم می شوند.
بخش دیگر هم به این برمی گردد که آنها از فسادی که در حکومت افغانستان وجود دارد، به عنوان یک آله فشار در جنگ روانی استفاده میکنند. حکومت با حمایت های بین المللی گسترده در روی کار آوردن یک نظام سیاسی منسجم ناکام بوده است. بیست سال فرصت، به سادگی به هدر رفت در صورتی که برای یک کشور بیست سال فرصت کافی است تا بتواند یک نظام سیاسی خوب را به وجود بیاورد. افغانستان ۲۰۲۰ هیچ شباهتی به اروپای بعد از جنگ جهانی ندارد؛ به عنوان مثال، آلمان سال ۱۹۶۵ در اوج تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود.
فساد و ناکارآمدی حکومت باعث شده تا این گروه جای پای بهتری برای خود پیدا کند. حالا آنها می توانند با ایالات متحده مذاکره کنند؛ به روسیه می روند و در مسکو با مقامات روسی دیدار می کنند؛ به تهران می روند و مذاکرات خود را با آنها پیش می برند؛ به پاکستان و قطر سفر می کنند. آنها عملا از یک گروه شبه نظامی به یک بازیگر بین المللی تبدیل شده اند.
- مبارزات و رشد زنان را طی دو دهه چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا زنان توانسته اند به عنوان یک بازیگر قدرت در جامعه افغانستان تبدیل شوند؟
هم بله و هم نه! وضعیت عمومی زنان طی بیست سال گذشته رو به بهبود بوده؛ هیچ وقتی در هیچ دوره ای این میزان توجه به زنان افغانستان وجود نداشته است. تعداد بسیار قابل توجهی از دختران خانواده ها به مکاتب برای تحصیل رفته اند و این به شوق و علاقه بوده نه به جبر و اکراه. کنشگران اجتماعی و سیاسی برجسته ای را می بینیم که در معادلات ظهور کرده اند که آنها زنان می باشند. شاید برای سخنگوی طالبان در دوحه چیزی دردناک تر از این نبوده باشد که با یک خبرنگار زن روبرو شد.
اگر وضعیت زنان را در سطح سیاسی و رهبری در نظر بگیریم، ظرفیت و سهمیه مشخصی برای زنان در پارلمان و کابینه در نظر گرفته شد، نوعی تبعیض مثبت که در جامعه ای مانند افغانستان باید باشد. اما اگر در حد سهمیه بماند و در کنارش ظرفیت سازی وجود نداشته باشد، این شرایط وضعیت شکننده ای را به وجود خواهد آورد. مثلا وقتی چند کرسی پارلمان برای زنان در نظر گرفته میشود، بسیار فرصت عالی است؛ اما اگر در کنار آن ظرفیت سازی کافی نباشد و این خانم ها از نگاه آگاهی سیاسی، تحصیلات و روابط اجتماعی رشد نکنند و خودشان را بالا نکشند، بعد از مدتی برای بقای قدرت سهمیه ای خود، متأسفانه دوباره دست به دامان گروه های قدرت می شوند که غالبا هم مردان هستند. اما مسأله دردناکتر که اتفاق می افتد ارتباط بین این خانم و خانمهای دیگر قطع می شود و به همین ترتیب دوباره فضا برای سواستفاده ساختاری مردسالارانه جامعه افغانستان خالی می شود.
هرچند ظرفیت سازی یک پروسه طولانی است و نمی توان در عرض ۱۰ تا ۱۵ سال زنان رهبر و قدرتمند را ساخت ولی از سوی دیگر، تبعیض و گزینش نامطلوب در پست های سیاسی باعث میشود تا زنانی که قابلیت و توانایی بهتری دارند، به حاشیه رانده شوند. به عبارت دیگر، در گزینش زنان نیز هزار ملاحظه مورد توجه قرار میگیرد و الزاما زنانی که قدرت مدیریتی و ظرفیت بالا و تحصیلات خوب دارد، به پستها نمیرسند. آنها باید بتواند از فلترها و لایه های گزینش حکومت افغانستان رد شوند و بتواند وزیر و سفیر شود. زدو بندهای سیاسی زنان نیز تابع ساختار مردسالارانه است و به ندرت دیده میشود که یک زن، فقط به خاطر قدرت رهبری خود به عنوان وزیر معرفی شود؛ بلکه با حمایت یک ساختار مردسالارانه این اتفاق میافتد. به عبارت دیگر، اگر زنی بتواند قدرت و نیروی مدیریتی عالی برای پست های کلیدی داشته باشد اما نظام مردسالارانه از او حمایت نکند، در حاشیه نگه داشته خواهد شد و چنین سومدیریتی افراد تحصیلکرده و توانا را به حاشیه می برد.
- اگر طالبان بیاند و بخواهند در رأس قدرت قرار بگیرند آیا این قدرت و نفوذ را دارند که بتوانند زنان و حقوق شان را نادیده بگیرند؟
- متأسفانه بله! در روند مذاکرات دیدیم که طالبان؛ وقتی صحبت از زنان و حقوق زنان می شود از بحث روی این موضوع طفره می روند و این موضوع را به حاشیه می کشانند و در واقعیت نیز، جامعه جهانی هم دید ارزشی به جامعه افغانستان ندارد. اینکه فکر کنیم حقوق زن افغانستان برای آمریکا و هم پیمانانش مهم است، اشتباه است. این تنها ابزار و بهانه ای بود که توانست افکار عمومی را برای حمله به افغانستان آماده بسازد. حالا برای آنها مهم نیست که زن افغانستان در چه وضعیتی قرار دارد و یا طالبان با جامعه افغانستان چه خواهند کرد.
ساده لوحانه است که ما فکر کنیم اروپاییان و آمریکاییان به این مسأله فکر نکرده باشند که با آمدن طالبان زنان سرکوب می شوند؛ آنها فکر می کنند اما به راحتی چشم پوشی می کنند چون متأسفانه زنان افغانستان دیگر برایشان اولویت نیست. فقط میخواهند به هر قیمتی که شده جنگ به پایان برسد.
- به نظر شما با آمدن طالبان سرنوشت قوانینی که در راستای حقوق زنان وضع شده و کنوانسیون هایی که افغانستان به آن ملحق شده چه خواهد بود؟
- وقتی قانون اساسی افغانستان و نظام سیاسی منحل شود، چطور میتوان تصور کرد که قراردادهای بین المللی دیگر هنوز اعتبار داشته باشند. گمان نمیکنم میکانیزمی برای حفظ دستاوردهای حقوقی زنان و کنوانسیونها در نظر گرفته شده باشد.
زنان برای دست یابی بهتر برای دسترسی به حقوق شان چه با حفظ نظام جمهوری و چه با روی کار آمدن نظام اسلامی طالبانی، در روند مذاکرات صلح به چه ابزارها و روش هایی باید متوسل شوند تا بتوانند امتیازگیری برای خود داشته باشند؟
گمان میکنم چند نکته میتواند بسیار کارساز باشد. اول، همبستگی و هماهنگی مداوم و مستمر زنان فعال در داخل و خارج کشور. دوم، ارتقای ظرفیت زنان از طریق آموزش و مشورت پیگیر. نکته سوم که میتواند تاثیرگذاری دو نکته دیگر را در بر داشته باشد، لابی و رایزنی زنان با کشورهای خارجی و نهادهای بین المللی است؛ با کسانی که میتوانند بر طالبان و نظام سیاسی افغانستان فشار وارد کنند.
مصاحبه کننده: زهرا شهرستانی
زرینه زابل
تاریخ : ۸ - حوت - ۱۳۹۹مصاحبه خیلی عالی دقیقی بود ولی از نگاه من به همان پیمانه که نجات دستاوردها در عرصه حقوق زنان دارای اهمیت است، به همان اندازه آزادی های مدنی و دموکراتیک از زمره آزادی بیان، مطبوعات و رسانه ها، نفس انتخابات پارلمان و شورا های ولایتی و غیره همه با هم اساس های بزرگی هستند که با ریختن خون انسانهای زیادی بدست آمده است دفاع از ان آنها و حفظ شان همزمان با دفاع از دست آورد های زنان مبرم و اساسی است و بیشتر جوانان اعم از زنان و مردان بیشتر موقف غیر فعال را در زمینه به خود گرفته اند و از نیاز به دفاع، از تشکل و ضرورت ایجاد همبستگی میان نه تنها زنان که همه جوانان و مردم اعم از مردان و زنان باید حرف زد.
به نظر من رزمیدن در برابر روحیه انفعال و بی تفاوتی و واگذار کردن همه مسائل به جامعه جهانی جدی ترین اشتباه در این برهه زمان خواهد بود. دیگر دوران مهاجرت به ایران و پاکستان طی شده است به حرف معروف: از همین خاک جهان دیگری ساختن است.