خودشیفتگی و مشکلات ناشی از آن
خودشیفتگی و مشکلات ناشی از آن

امروزه که توجه به معضلات روحی و روانی نسبت به قبل کمی بیشتر شده، گونه های مختلفی از امراض و اختلالات روانی در افراد دیده می شود که نه تنها باعث رنج کشیدن خودشان بلکه باعث رنجش دیگران نیز می شود. یکی از این ناراحتی ها و اختلالات، خودشیفتگی است. ما روزانه در جامعه با […]

امروزه که توجه به معضلات روحی و روانی نسبت به قبل کمی بیشتر شده، گونه های مختلفی از امراض و اختلالات روانی در افراد دیده می شود که نه تنها باعث رنج کشیدن خودشان بلکه باعث رنجش دیگران نیز می شود. یکی از این ناراحتی ها و اختلالات، خودشیفتگی است. ما روزانه در جامعه با بسیاری از این دسته افراد برخورد داریم که رویه و رفتار آنها بیانگر شخصیت خودشیفته آنان می باشد؛ افرادی که دارای این نوع اختلال هستند، اغلب درک غیرواقع بینانه و کاذبی از اهمیت خود دارند.
وجه تسمیه این اختلال به یک افسانه یونانی با نام نارسیسوس جوانی که عاشق انعکاس تصویر خود در برکه آب شد، بر می گردد.
به طور کلی افراد خودشیفته از دیگران توقع تحسین و برآورده شدن آرزوها و خواست هایشان را دارند اما خود به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند چون خود را استثنایی می دانند و تصورشان این است که تنها افراد عالی رتبه می توانند آنها را درک کنند. از دیگر ویژگی های این افراد توجه زیاد به خواسته ها و اهداف شان است که برای رسیدن به اهداف شان هراسی از تحت تسلط و استثمار قرار دادن دیگران نداشته و این روش برایشان تاکتیک شمرده می شود. با وجودی که این افراد بسیار با اعتماد به نفس به نظر می رسند اما حقیقت اینست که دچار خودناباوری هستند. خودشیفتگان در برقراری ارتباط با دیگران دچار ضعف و ناکامی هستند چرا که افراد برای آنها به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی به حساب می آیند. در حقیقت تکبر و خودپسندی این افراد در روابط میان فردی آنها ایجاد اختلال می کند.
زیگموند فروید در سال ۱۹۱۴ عنوان کرد همه نوزادهای انسانی یک دوره خودشیفتگی اولیه را پشت سر می گذارند که در آن هیچ گونه درک و فهمی از دیگران ندارند. در واقع تمام دنیا برای آن ها به خودشان محدود می شود. فروید معتقد بود که این مرحله صرفا یک توقف کوتاه در مسیر رشد و توسعه بالغانه است. با این حال، او اختلال شخصیت خودشیفتگی بزرگسالی را نوعی آشفتگی در گذر صحیح از این فرآیند معرفی می کند.
اختلال خودشیفته به هیچ عنوان یک ویژگی ساده و معمولی رفتاری نیست، بلکه در یک طیف خفیف تا شدید تقسیم بندی می شود. برای مثال ما خودشیفتگی های مثبت و منفی داریم، که از سبک منفی آن اغلب رفتارهای ضد اجتماعی سر می زند. هم چنین خودشیفته های بزرگ منش و آسیب پذیر هم از دیگر تیپ های شخصیت خودشیفته هستند.
در نظریه های روان پویشی خودشیفتگی مرحله ای از رشد طبیعی است که در مراحل بعدی رشد به عشق خارجی (دیگری) تحول می یابد و کودک می تواند به دیگران عشق بورزد. ولی در حالت خودشیفتگی بیمارگونه، کودک برای به دست آوردن محبت و عشق مطمئن به درون برمی گردد تا بر احساس شکننده طرد شدن (دوست نداشته شدن) غلبه کند. خودشیفتگی در رویکرد روان پویشی به عنوان خودخواهی ناشی از عدم تمییز خود از دیگری شناخته می شود.
رویکرد روانکاوی فروید، خودشیفتگی را ناکامی در فراتر رفتن از مراحل اولیه رشد روانی جنسی در نظر می گیرد. نظریه های جدیدتر روابط شئ، روی تأثیر رابطه آشفته والد –فرزند بر رشد درک خویشتن کودک تأکید می کنند. هر کودکی نیاز دارد والدینش دستاوردهای او را تأیید کنند و به آنها پاسخ های مثبت بدهند. کودک بدون اینها، ناایمن می شود. این ناامنی به طرز اسرارآمیزی در خودوالابینی کاذب جلوه گر می شود که می توان آن را از تلاش فرد برای جبران کردن آنچه قبلا از زندگی اش حذف شده، برداشت کرد. این افراد از شالوده محکمی برای خود سالم بی بهره اند، خود کاذبی را به وجود می آورند که به طور متزلزلی بر عقاید خودبزرگ بینی و غیرواقع بینانه در مورد شایستگی و جذابیت آنها استوار است. بنابراین، اختلال شخصیت خودشیفته را می توان به صورت ابراز این ناامنی و نیاز به توجه کودکی در فرد بزرگسال برداشت کرد.
با توجه به نظریه ای که در بالا طرح شد می توان گفت افرادی که در مراحل کودکی نتوانند احساس دوست داشته شدن و تأیید را از سوی دیگران تجربه کنند برای دریافت این حس به درون خود بر می گردند و به دلیلی که از این مرحله زندگی به درستی عبور نتوانسته اند دچار خودشیفتگی شده و بعد از آن دوست داشتن دیگران برایشان به کار دشواری مبدل شده است.
ویژگی های شخصیتی افراد خودشیفته
این افراد به طور کلی ویژگی های متمایزی از دیگران دارند که ذیلا از آنها نام برده می شود: احساس خودبزرگ بینی؛ این افراد به دلیل اینکه خود را مهم می دانند احساس می کنند شخصیت بزرگتری نسبت یه دیگران دارند. هم چنان این افراد همیشه در خیالات خود، خود را در عملکردهای خود موفق تصور می کنند. این افراد اعتقاد دارند که به اندازه ای استثنایی و متفاوت از دیگران هستند که تنها باید با آدم های استثنایی در ارتباط باشند تا خوب تر درک شوند. هم چنین این افراد نیاز شدیدی به این دارند که مورد تحسین قرار بگیرند و اگر مورد تحسین، تعریف و تمجید قرار نگیرند در خود کمبود احساس می کنند. ویژگی دیگری که این افراد دارند اینست که احساس می کنند سزاوار همه اتفاقات و هیجانات مثبت هستند و این سزاواری تنها شایسته آنهاست. این افراد در روابط با دیگران دارای خصلت استثمارگرایانه هستند و توقع دارند تا دیگران همه نیرو و انرژی خود را وقف اهداف آنها نمایند. عدم درک دیگران یکی دیگر از مشکلاتی است که این افراد دارند.
پیامدهای خودشیفتگی در زنان
همان طور که سایر اختلالات روانی می تواند پیامدها و اثرات فراوانی روی زندگی افراد بگذارد، خودشیفتگی نیز می تواند پیامدهایی را در زندگی هم برای افراد خودشیفته و هم افرادی که با آنها زندگی می کنند داشته باشد. تحمل فرد خودشیفته یکی از سخت ترین کارهای ممکن است چرا که این افراد همان طور که علاقه مفرط به خود دارند، بی اعتنایی و بی احساسی مفرطی نسبت به دیگران دارند و چون دارای چنین ویژگی شخصیتی می باشند درک کردن آنها برای سایرین کاری بسیار طاقت فرسا و گاها ناممکن می شود. این افراد برای حفاظت از منی که برای خود ساخته اند به راحتی دست به تخریب دیگران می زنند چرا که حفاظت از خودشان برایشان در اولویت قرار دارد. برای همین طرد شدن این گونه افراد از جامعه به راحتی اتفاق می افتد.
نرگس محمدی روان شناس در رابطه با خودشیفتگی می گوید: «چون این افراد حاضر به پذیرفتن این اختلال و باور اینکه چنین شخصیتی دارند، نیستند و یا به سختی آن را می پذیرند، مشاوره دادن و راهنمایی آنها بسیار کار دشواری است. تا این افراد خودشیفتگی خود را نپذیرند نمی توانند با آن مقابله کنند چون همه چیز با باور شکل می گیرد و زمانی که تا این اندازه خود را خوب و بدون عیب می دانند نمی توانند درصدد اصلاح خود باشند. پس بهتر است برای حل این مشکل حتما با مشاور تماس گرفته و از او کمک بخواهند. کسانی که با این گونه افراد در تماس هستند باید بیشتر به این افراد کمک کنند و آنها را متوجه بسازند که این مریضی نه بلکه نوعی اختلال است که راه درمان نیز دارد چون شخصیت خودشیفته به محض شنیدن نام مریضی و یا عیب از خود واکنش نشان می دهد».