مادرم هشدار داد، اگر به این وصلت رضایت ندهم مرا عاق می کند
مادرم هشدار داد، اگر به این وصلت رضایت ندهم مرا عاق می کند

۱۶ سالگی سن خوبی برای همدم شدن با غم و درد زندگی نیست؛ ۱۶ سالگی را شاید بتوان سرآغاز شکوفایی نوجوانی یک دختر قلمداد کرد. بسیاری از دختران در این سن هنوز گرفتار دنیای بازی ها و شیطنت های دوران کودکی و آغشته به نازدانگی های دخترانه شان هستند و هنوز درکی از زندگی واقعی […]

۱۶ سالگی سن خوبی برای همدم شدن با غم و درد زندگی نیست؛ ۱۶ سالگی را شاید بتوان سرآغاز شکوفایی نوجوانی یک دختر قلمداد کرد. بسیاری از دختران در این سن هنوز گرفتار دنیای بازی ها و شیطنت های دوران کودکی و آغشته به نازدانگی های دخترانه شان هستند و هنوز درکی از زندگی واقعی و مزه تلخ آن ندارند. درست ۱۶ ساله بودم که با غم و درد آشنا شدم، غم و دردی که تا هنوز نتوانسته ام خود را از چنگالش برهانم. هنوز با دنیای کودکی خود خداحافظی نکرده بودم که برایم خواستگار آمد آن زمان حتی نمی دانستم که مهمانانی که به خانه آمده اند به هدف خواستگاری من به خانه آمده اند.
من و دختران آن خانواده با هم، هم سن و سال و دوست بودیم و به خانه یکدیگر رفت و آمد داشتیم و روزهای زیادی را با هم به سرگرمی و تفریح می پرداختیم هیچ گاه حتی تصور هم نمی کردم که به یک باره زندگی من این گونه تغییر کند. زمانی که آنها به خواستگاری من آمدند مادرم از من خواست تا به این خواستگاری جواب مثبت بدهم اما من چند بار آن پسر را دیده بودم و نمی خواستم نامزد شوم، هیچ گاهی فکر نمی کردم که این پسر همان شخصی باشد که زندگیم را به جهنم تبدیل کند.
ظاهرا خانواده برای این پیوند رضایت مرا گرفت اما رضایتی که از روی ظاهر بود و در حقیقت وجود نداشت، مادرم قبلا برایم هشدار داد که اگر به این وصلت رضایت ندهم مرا عاق می کند. من در یک خانواده سنت گرا بزرگ شده بودم و تمام تصمیمات زندگی من توسط پدر و مادر و بدون هماهنگی با من انجام می گرفت زمانی که با واکنش و هشدار مادر روبرو شدم دیگر جرأتی برای مخالفت با تصمیم آنان برایم باقی نماند، ناگزیر سکوت اختیار کردم اما این سکوت به معنی رضایت نبود، من از شدت ترس و دلهره ای که خانواده برایم ایجاد کرده بود مجبور به سکوت شدم و این سکوت من به رضایت تعبیر شد. به این ترتیب من با شخصی که ۱۲ سال اختلاف سنی با هم داشتیم، نامزد شدم. پس از یک سال نامزدی خبر شدم که نامزدم قبلا ازدواج کرده و از این ازدواج فرزندانی هم دارد. زمانی که این موضوع را به هر دو خانواده بیان کردم خانواده نامزدم از این واقعیت انکار کردند و گفتند که پسرشان قبلا ازدواج نکرده است. اما من از اینکه به حرفم باور داشتم در مقابل حرفم ایستادگی کردم و دلایل خود را برایشان گفتم واکنش های من سبب ناراحتی خانواده آنها و فسخ نامزدی از سوی فامیلم شد. اما گویا روزهای تلخ زندگی ام پس از فسخ نامزدی منتظر من بوده اند.
من شاگرد صنف دهم مکتب بودم که نامزد شدم و زمانی که نامزدی ام فسخ شد شاگرد صنف یازدهم مکتب بودم اما نخواستم تا هم صنفی هایم در رابطه با فسخ نامزدی من بدانند و چیزی برایشان نگفتم چون از لحاظ اجتماعی و روانی مورد اذیت و آزار صنفی ها و هم دوره ای های مکتب قرار می گرفتم اما با این وجود هم از شر آزار و اذیت ها مصئون نماندم. دختران کاکایم در خانه و نزد اقارب مرا به باد تمسخر می گرفتند و مورد اذیت و آزار قرار می دادند و تنها به این تمسخر و اذیت و آزار بسنده نکرده و موضوع فسخ نامزدی مرا در مکتب فاش کردند.
آنها همیشه مرا با لفظ اینکه «دیگه کسی توره نمی گیره و اگر کسی هم از تو خواستگاری کند به مجرد خبر شدن از نامزدی فسخ شده ات توره قبول نمی کنه» مورد اذیت و آزار قرار می دادند. طعنه های خویش و قوم، کمر مرا در ۱۷ سالگی خم کرد و کاش تنها طعنه ها و کنایات اقارب و صنفی ها بود، دیگر حتی در خانواده هم اهمیتی نداشتم و از طرف شان مورد سرزنش قرار می گیرم. پدرم همواره می گفت: «آبروی ما را پیش مردم بردی» مادرم نیز در تأکید صحبت های پدرم از ته دل دعای بد می کند و می گوید: «دخترم نامراد شوی».
میان این همه آزار و اذیت چاره ای جز سکوت ندارم و یارای گفتن چیزی برایم باقی نمانده تنها کاری که می توانم گریستن در خلوت های شبانه ام است و بس!
حال دو سال از این ماجرا می گذرد اما هنوز چیزی برای من تغییر نکرده هنوز طعنه ها و حرف های زشت و رکیک خانواده و اقارب و نگاه های تحقیرآمیز خویش و قوم با من همراه است و دیگر نمی توانم تحمل شان کنم.
نرگس محمدی روان شناس درباره فسخ نامزدی و پیامدهای آن این چنین می گوید: «زندگی و زیست در خانواده و جمع سنتی پیامدهای مختلفی می تواند داشته باشد و این تنها نمونه ای از این پیامدهاست که برای این دخترخانم اتفاق افتاده، اما باید گفت که فسخ نامزدی به معنای پایان زندگی نیست و نباید با دید منفی به این مسأله نگریسته شود؛ پذیرش این موضوع هم برای این خانم و هم برای خانواده اش می تواند راه را برای ادامه زندگی و ریشه دواندن امید در زندگی شان به همراه داشته باشد. باید کوشش شود تا سخنان قوم و خویش در رابطه با فسخ نامزدی نادیده و ناشنیده گرفته شود و خانواده نیز با این مسأله کنار بیاید که برای خیر و صلاح دختر خود این فسخ را انجام داده اند نه برای آبروریزی و یا ایجاد لکه ننگ برای خانواده، به هر حال پذیرش این موضوع نیاز به زمان دارد و در قدم اول باور خود این خانم به خودش و تصمیمش می تواند او را کمک نماید چرا که با وصفی که از خانواده ایشان شده، بدون تلاش خودش خانواده هرگز نمی تواند این مسأله را بپذیرد که فسخ نامزدی پایان یک زندگی نیست.