گزارش تحقیقی بررسی وضعیت آبدات تاریخی بامیان
رویا سادات اپرای «هزار خورشید تابان» را کارگردانی می کند
ویب سایت رسمی اپرای سیاتل از اجرای دو اُپرای مهم در ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ پرده برداشت. اپرای “هزار خورشید تابان” اقتباسی ست از رمانی به همین نام، اثر شناخته شده جهانی خالد حسینی محصول ۲۰۰۷ است که داستان نفسگیر دو زن افغان را تا پیش از حوادت ۹/۱۱ سپتامبر روایت میکند. بر پایهی این رمان، […]
مدینه سادات: نکند دوری تو رنج دهد قلب مرا / نکند غرق شوم وقتی تو را می نگرم
من مدینه سادات فرزند سید علی محمد از ولایت سرپل هستم، مجاهدین با ارتش سرخ به ایران مهاجر شدیم از خانه و کاشانه پدرم در سرپل چیزی جز تلی از خاک باقی نمانده است. شنیدیم که تانک های شوروی از روی خانه مان گذشته و همه چیز را نابود کرده و تل خاک خانه ما […]
راحله یار: دردا نه شباهتی به انسان داری/ نه خصلت اندکی به حیوان داری
شاعر معاصر افغانستان، در سال ۱۹۶۱ متولد ده افغانان کابل می باشد. شعرسرایی را در سن نوجوانی آغاز کرد و تحصیلکرده رشتۀ ادبیات دانشگاه کابل می باشد. راحله یار ازدواج کرده و چهار فرزند دارد، از دو دهه با خانواده در کشور آلمان زندگی می کند. نخستین مجموعه شعری اش (جوانه های سرود) در سال […]
نیلوفر: تو گر خزان نشوی یک نفس چمن باشم/ چرا خموش شوم تا که گفتنی دارم
تابستان آخرین نفس هایش را می کشید و پدرم انتظار چندین ماهه را به غزل چشمان مادرم استعاره می بافت که من در یک سحرگاه سنبله برای شان هدیه شدم. بدخشان با زمزمه ی پرطراوت از حنجره ی شفاف کوکچه، پیراهن سبز باغ و جلگه، پیشواز نخستین فرزندی را می گرفتند که در پیوند با […]
فرحناز مصطفوی: در سجده گاه اولم / تمجید خوب روی تو
فرحناز مصطفوی متولد شهر فیض آباد، بدخشان. درس خوانده و فارغ از لیسه سیده مخفی شهر فیض آباد است. او قدم های نخستین را با شعر برداشت، گویی شعر سنت دیرینه در خانواده اش بود، پدرش نیز شاعر بود. زندگی او بر میگردد به روزهای سختی که عبور از آن آسان نبود،گاهی احساس میکرد دیگر […]
باران سجادی: کمای قلم ده سال طول کشید!
میان دروازه ایستاد و توی چشمهایم خیره فریاد زد تنها دلیل آمدنم از بین رفته است من همان لحظه به خودم قول شرف دادم که باید دلایل محکمی برای خوش نشینی های افسرده ام داشته باشم و لیوان محکمی نقش دیوار شد دیوار دیوار دیوار زن هنوز روزنامه حوادث میخواند کفشهای کتانی سبز هنوز راه […]
فریبا نصریان :زندگی مال من است/ نمیگذارم که بحراج رود
این شعر برتولت فریدریش برشت یا از الا کاگان روسی یا لویی آراگون شاعر عشق و انقلاب فرانسه یا از فروغ فرخزاد نیست. این شعراز فریبا (نصریان) است. بانوی که هنوز نو جوان بود که باغستان ذهنش را عطر گلهای عشق به زیبایی، صفا و صمیمت پُر نموده بود. با خیالات دل انگیز به دشت […]
زهرا زاهدی: این جا کابل است/ شانه به شانهی مرگ راه میرود آدمی
زهرا زاهدی» نامی که با آن می شناسندم، متولد ۱۳۶۰ خورشیدی هستم. بامیانیام می خوانند اما در قم زیستهام و سه دوره تحصیلی را در قم گذراندم. نوجوانی ام با آرزوهای دور و دراز و سودای نوشتن و فعالیتهای پراکنده در جمعهای فرهنگی دبیرستان گذشت. چندی بعد به شعر پناه آوردم. تا اینکه در اوایل […]
شگوفه باختری: در بستر خیال تو هر شب دو چشم من/ باریده، مثل رود شده صبحدم دریغ
از دوران کودکی علاقه خاص به موسیقی و شعر داشتم همین که خواندن و نوشتن را آموختم، بزرگترین سرگرمی ام خواندن کتابهای حافظ مولانا بود،کتابهای ناول(داستان) ایرانی را بی نهایت دوست داشتم، نظر به علاقه و استعداد که داشتم از صنف ۷ شروع به نوشتن داستان و شعرهای کوتاه نمودم. فرزند افغان زمین هستم در […]
فردیانا طبیب زاده:به زن نگرکه گاه گاهی با صدای عشق/ در پهلوی عزیزترین کودکان خویش
خورشید بر بام آتشین سال نشست و ستاره ی از افق دورپدیدار شد وآن سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی بود که فردیانا طبیب زاده چراغ تابان خانواده ی اهل معارف و معرفت گردید ونسترنی به گلزار خانواده ی طبیب زاده قد برافراشت . .پدر وی مردی صادق ومتدین، سالهای بیشماری رامنحیث کارمند ومدیر عمومی در بانک […]