ازتعارف ماهی تا رمزماهی‌گیری
ازتعارف ماهی تا رمزماهی‌گیری

یک ضرب‌المثل قدیمی که ریشه‌اش به چین می‌رسد، ‌چنین است: اگر می‌خواهید کسی را یک روز سیر کنید به او ماهی بدهید؛ اگر تصمیم دارید برای همیشه او را از گرسنگی نجات دهید، پس به او ماهی‌گیری یاد بدهید. این رازی است که اگردررشد جوامع جهان سوم رعایت شود، جوامع را به کشورهای خودکفا تبدیل […]

یک ضرب‌المثل قدیمی که ریشه‌اش به چین می‌رسد، ‌چنین است: اگر می‌خواهید کسی را یک روز سیر کنید به او ماهی بدهید؛ اگر تصمیم دارید برای همیشه او را از گرسنگی نجات دهید، پس به او ماهی‌گیری یاد بدهید.
این رازی است که اگردررشد جوامع جهان سوم رعایت شود، جوامع را به کشورهای خودکفا تبدیل میکند. کشوری که همیشه روی منابع داخلی و نیروی انسانی خودش اتکا دارد، دیگر برای ایستادن به هیچ تکیه‌گاهی نیاز ندارد. رازی که میتواند کشورهای رو به انکشاف را به معراج خلاقیت برساند.
یک کشور جهان سوم می‌تواند با مربی‌گیری کشورهای جهان اول؛ تواناییهای خود را شکوفا کند. ستم بزرگ و مشکل اصلی کشورهای جهان سوم نبود استقلال عملی است که آن‌ها را وابسته و زمین‌گیر می‌سازد. عمل‌کرد جهان اول استعمار مغرضانه را به رخ می‌کشد که کشورهای استعمارگر به نوع بل عکس از آن استفاده می‌کنند.
افغانستان بعد از سال (۲۰۰۰ ) شاهد کمک‌های بی‌پایان و گسترده‌ی کشورهای جهان اول بود. این کمک‌ها تا حال در بخش‌های مختلف به شکل پروژه‌های کوچک و بزرگ به مصرف رسیده که تاثیر آن روی بازسازی زیربناهایی مانند: بندهای آب‌گیر، بند برق، سرک، مکتب، شفاخانه، خط آهن، خطوط هوایی و دانشگاه‌های عام‌المنفعه در حد۰،۱ فیصد است. اکثر پول‌های کمک شده در پروژه‌های آگاهی‌رسانی و تدویر کنفرانس‌ها، نشست‌ها، مجالس تشریفاتی و گاهی نیز به شکل غذا و پول نقد برای خانواده‌ها و مردم فقیر و کم درآمد توزیع گردیده‌است. سوال اساسی این‌جاست که چرا امریکا و سایر کشورهای کمک کننده روی بازسازی زیربناهای کشور مانند: فابریکه‌ها و ایجاد زمینه‌ی کار برای مردم؛ سرمایه‌گذاری نکرده و برعکس آن به ماهی دادن به مردم اکتفا کردند؟
این سوال را می‌توان با نگاه مختصر به اصل کمک‌گرایی و اینکه هدف اصلی کمک‌گرایی ممالک جهان اول به کشورهای تحت استعمارشان چیست؟

کمک‌گرایی یک روش زیان‌بار خاص است که تلاش در تباه کردن مشارکت جمعی در روند تاریخی دارد. در مرتبه‌ی اول مقام طبیعی انسان به عنوان فرد فاعل کارساز را نقض کرده و برای کمک شونده‌گان همچون شیء منفعلی که ناتوان از مشارکت در روند بازسازی خود است، رفتار می‌کند در مرتبه‌ی بعدی با روند دموکراتیزه کردن بنیانی ضدیت می‌نماید. بزرگترین خطر کمک‌گرایی خشونت ضد گفت‌وگوی ضد انتقادی بودن آن‌ است که با تحمیل سکوت و انفعال، به انکار شرایطی که مناسب برای رشد و گسترش آگاهی مردم است، می‌پردازد؛ چرا که بدون برخورداری از شناخت انتقادی فزاینده انسان قادر به یگانه ساختن خود با جامعه‌ی انتقالی که‌ مشخصه‌ٔ آن تغییر و تضادهای شدید است، نمی‌باشد.
بنابراین کمک‌گرایی هم علت و هم معلول توده‌سازی است، مهم‌ترین مسأله این‌ست که به مردم و ملت‌ها کمک شود تا به خود یاری کنند تا خود را در رویارویی نقاد آگاهانه با مسائل قرار دهند و خود را نمایندگان بازسازی خویش گردانند. در مقابل مددگرایی انسان را از درک ضرورت بنیانی انسان مسئولیت‌پذیری بازمی‌دارد؛ سیمون وبل در این مورد می‌نویسد: هنگام سخنرانی در مورد ارتباط میان ملت‌های فقیر و ثروتمند، پیشرفته و در حال پیشرفت، پاپ جان بیست و سوم، به ثروتمندان هشدار می‌دهد که نباید به بی‌چیزان در معنایی که او آن را اشکال ریاکارانه‌ سلطه‌ی استعماری می‌خواند، کمک کنند. او اضافه می‌کند ترجیحاً، کمک می‌بایستی بدون نفع شخصی و هدف واقعی آن ایجاد امکان باشد که ملت‌ها خود را از نظر اقتصادی و اجتماعی رشد دهند. کمک‌گرایی نمی‌تواند این هدف را برآورده سازد، چرا که خود دقیقاً یکی از اشکال‌ سلطهٔ استعماری است.
کمک‌گرایی نه مسئولیت‌پذیری و نه فرصت تصمیم‌گیری است، بلکه فقط حالت‌ها و گرایش‌هایی را که تقویت کنندۀ انفعال‌گرایی است، عرضه می‌دارد. به هر حال، کمک چه خارجی باشد و چه ریشه‌ی ملی داشته باشد، این آن راهی نیست که بتواند یک جامعه را به سرانجامی دموکراتیک رهنمون شود.
درباره اهداف کمک‌های کشورهای خارجی مخصوصا امریکا می‌توان به موارد پیش‌ رو اشاره کرد؛ ایجاد پایگاه‌های نظامی، تأمین آراء به نفع آمریکا در سازمان ملل متحد، حمایت از نظام‌های مورد دلخواه امریکا، دست‌یابی به منافع تجاری به عنوان مثال حمایت از صادرات شرکت‌های کشورهای مورد نظر با تمرکز بر پروژه‌هایی دارای درآمد ارزی بالا که در این باره کمک‌ها به ابزاری برای فرصت دست‌یابی به مواد خام مورد نیاز تبدیل شده‌است.
طرفداری امریکا از کشورهایی معین به معنای استفاده‌ی امریکا از این کشورهاست. از این رو ارتباط دادن کمک‌ها به منافع، شاخصه بارز سیاست امریکا است و اگر این کمک‌ها به شکل دلخواه امریکا هزینه نشود، با تهدید به توقف اعطای کمک‌ها در آینده روبه‌رو می‌شود؛ مثال بارز آن را می‌توان در پروسه‌ی صلح با طالبان در افغانستان بررسی کرد. سطوح این منافع متعدد و دارای شکل‌های سیاسی، راهبردی، تجاری، فرهنگی، ایدئولوژیکی و علمی می‌باشد. در این باره، ریشه‌ی مشکل در آن جا نهفته است که طرف‌های کمک کننده در این کمک‌ها تنها به دنبال منافع خود هستند.
هراری در کتاب “انسان خردمند” به این موضوع اشاره نموده می‌نویسد که کشور‌های جهان به سرعت استقلال خود را از دست می دهند، هیچ یک از آن‌ها در واقع قادر نیستند، سیاست‌های اقتصادی مستقلی در پیش بگیرد و به دلخواه خود اعلان جنگ و یا صلح کند یا حتی أمور داخلی‌اش را آن طور که صلاح می‌داند اداره کند. کشورها بیش از بیش در معرض دسیسه‌های بازارهای جهانی، دخالت شرکت‌های فرا ملیتی و سازمان‌های مردم نهاد، نظارت افکار عمومی جهانی و نظام قضایی بین‌المللی هستند. امواج عظیم و قدرتمند سرمایه، کار و اطلاعات با بی‌اعتنایی ‌ فزاینده به مرزها و آرای دولت‌ها، جهان را می چرخانند و به آن شکل می‌دهند.
کمک‌های خارجی به کشورها باعث وابستگی به این کمک‌ها می‌شود. در گزارشی از آژانس توسعه امریکا آمده‌است که تنها تعداد اندکی از کشورهایی که از دهه پنجاه کمک دریافت کرده‌اند، توانسته‌اند از وضعیت وابستگی به کمک‌ها خارج شوند و کشورها تا چندین دهه با برنامه ‌صندوق بین‌المللی پول (بدون رسیدن به سطح خروج از نیازهای رو به رشد به کمک‌ها)، مرتبط باقی مانده‌اند و این کمک‌ها باعث وابستگی سیاسی این کشورها شده‌است.
نویسنده: شبانه استانکزی
عضو گروه حرکت‌ برای تغییر