فردیانا طبیب زاده:به زن نگرکه گاه گاهی با صدای عشق/ در پهلوی عزیزترین کودکان خویش
فردیانا طبیب زاده:به زن نگرکه گاه گاهی با صدای عشق/ در پهلوی عزیزترین کودکان خویش

خورشید بر بام آتشین سال نشست و ستاره ی از افق دورپدیدار شد وآن سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی بود که فردیانا طبیب زاده چراغ تابان خانواده ی اهل معارف و معرفت گردید ونسترنی به گلزار خانواده ی طبیب زاده قد برافراشت . .پدر وی مردی صادق ومتدین، سالهای بیشماری رامنحیث کارمند ومدیر عمومی در بانک […]

خورشید بر بام آتشین سال نشست و ستاره ی از افق دورپدیدار شد وآن سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی بود که فردیانا طبیب زاده چراغ تابان خانواده ی اهل معارف و معرفت گردید ونسترنی به گلزار خانواده ی طبیب زاده قد برافراشت .
.پدر وی مردی صادق ومتدین، سالهای بیشماری رامنحیث کارمند ومدیر عمومی در بانک مرکزی افغانستان در کابل تا زمان حکومت داکتر نجیب الله ، در خدمت مهین و مردم خویش بوده اند .
مادر بانو فردیانا، نجیبه طبیب زاده مدت ۳۰ سال منحیث معلم وسر معلم در مکاتب مختلف در شهر کابل ایفا،وظیفه نمودند و دانشوران بیشماری را به جامعه تقدیم نموده اند .

روزها و سالها آرام آرام دست بهم میدادند و این نوگل چمنستان زنده گی قد بر می افراشت و بارور تر میشد .
سال ۱۳۴۸ مکتب حاذقه هروی قدمهایی کوچک و محکم این نوآموز مستعد را به استقبال نشست و او درینجا با الفبای علم و معرفت پیوند و پیمان جاودانگی و تداوم بست و در سال ۱۳۶۰ هجری خورشیدی برگ برگزیده ی این بهارستان، شهادتنامه ی فراغت را ازین معرفت سرا حاصل کرد .
درهمین سال شامل دانشکده ی انجنیری گردید و مدت ۵ سال را با اخذ نمرات عالی در ردیف شایسته ترین ها ازمحصلین ممتاز دوره ی خود بود و تا ختم دوران تحصیل درمقام نخست همقطاران خود قراد داشت
بعد از فراغت از دانشگاه بحیث انجنییر دیزاینر در انستیتوت پروژه سازی مصروف خدمت به میهن و مردم خویش گردید و مدت سه سال درآنجا ایفای وظیفه نمود .
وی در سالی ۱۳۶۶هجری خورشیدی با انجنیر سید امین الله که ایشان سمت استادی را در انجنیری ننگرهار مقیم کابل را داشت ، زندگی مشترک را آغاز وثمر ازدواج شان ۳ پسر ویک دختر میباشد .

دست حوادث و ناگزیری اوضاع بغرنج و پیچیده ی میهن زمینه ی مهاجرت اجباری را برای این خانواده در آتشزار دردآلود پاکستان مهیا ساخت و بانو طبیب زاده با خانواده اش در سال ۱۹۸۹ ترسایی مسکن گزین شهر پشاور پاکستان شد .
او درین شهر دست از خدمت به هم میهن خویش برنداشت و با همکاری با موسسات غیر انتفاعی و کمک رسانی برای خدمت به بانوان مهاجر افغان همت گماشت و خدمات علمی و مسلکی را که همانا طرح و دیزان مکاتب و تهییه ی سوالات کانکور برای دختران مهاجر میباشد ،از خود به یادگار گذاشت .
این کارش زیاد مورد قدردانی قرار گرفت مگر با وجود امکانات بسیار ناچیز مواد درسی محدود باز هم توانست کاری ارزنده ی را برای پرورش نسل نوین دختران نونهال و آینده سازان کشور جنگ زده یعنی دختران انجام دهد، که با قبول مشکلات زیاد در شهر پشاور پاکستان به کسب تحصیل مشغول بودند. شماری ازین دانش آموزان از کمپ های دور دست با وجود موانع و مشکلات باز هم علاقه به ادامه تحصیل راهی چنین موسسات بودند و این عشق دختران افغان به فراگیری دانش ویرا مصمم تر ساخت وتا پایان دوران اقامت در پاکستان به کمک و همکاری با بانوان ادامه داد .
در سالی ۱۹۹۷عیسوی همراه با خانواده اش در کشور هالند پناهنده شد و صفحه ی دیگری از دفتر حوادث و روزگار برویش باز گردید . به موازات مشکلات امور پناهنده گی او به فراگیری زبان هالندی همت گماشت ودر سالی۲۰۰۱عیسوی سند فراغت زبان هالندی را بدست آورد .

اودر جریان زمان تحصیل بازهم آرام ننشست به کار داوطلبانه در مکتب ابتدایه منحیث معلم کمکی ایفای وظیفه نمود ومدت ۳ سال به این کارش ادامه داد وبه دلیل روابط نیک اش با مادران چند بار تقدیرشد
اودر سال ۲۰۰۲ عیسوی در رشته اموراجتماعی و کمک های ابتدایی برای بخش زنان مهاجر برای مدت یک سال در یکی از کالج های شهر بریدا هالند درس خواند و با اخذ سند فراغتش توانست برای مدت یکسال در یک موسسه به نام مرکز کمک برای زنان خارجی ایفا وظیفه نماید. وی در آنجا زیاد ترین توجه اش را به کمک رسانی به خانم های مهاجر افغان معطوف نمود وبرای تقریبا ۶۰ خانم افغان پروژه های انکشافی آتی را سازماندهی نمود :

– – تدویر کورس آب بازی برای خانم ها
– – تنظیم درس راننده گی موتر
— کورس تقویه زبان هالندی
— تدویر کورس زبان دری برای اطفال شان ودرس قرآن شریف
– – کورس های خیاطی
– راه اندازی نمایشگاه های لباس افغانی وصنعت کار های دستی زنان
– – تنظیم روز تفریحی سیاحت در داخل هالند برای خانم های افغان
– معرفی زنان فعال
— سازماندهی کاردسته جمعی برای جمح آوری البسه وضروریات اولیه همراه با کمک های مادی برای زنان افغان در داخل کشور
– – تنظیم نشست های گروپی با زنان مهاجردیگر کشور ها با خانم های هالندی
– – ایجاد زمینه های تبادل افکار برای رفع مشکلات زنان مهاجر در هالند و جوانان بخصوص دختران افغان
متاسفانه بنا به قطع کمک های مالی شاروالی شهر بریدا این موسسه دروازه اش را بروی خانم های مهاجر بست .

بانو فردیانا ازسال ۲۰۰۹ عیسوی منحیث معلم رهنما برای اطفال معیوب برای مدت ۳ سال ایفای وظیفه نموده است که نمونه ی بارزی از خدمت به انسان نیازمند به دستگیری میباشد .
بانو طبیب زاده علاقه ی سرشار به نقاشی ،مطالعه ی آثار ادبی ،ورزش و گوش دادن به موسیقی ناب ،دارد و توجه به زنده گی خانواده گی و آینده ی فرزندان و موفقیت هایشان درین راستا، در محور فعالیت های زنده گی اش قرار دارد .
درمدت کمی که با قلم آشنایی پیدا کرده وآغاز کارش همکاری با مجله وزین بانو (بانو ناشر اندیشه های زنان افغانستان در اورپا )بود که از سال ۲۰۱۶ عیسوی به این طرف همکار قلمی با این مجله زیباست , تا حال با عشق وعلاقه به همکاری خود ادامه داده است ۔

چنانچه داستان های کوتاه اش زیاد مورد پسند خواندگانش قرار گرفت , احساسش در نوشته هایش ودرد شناسی اش همه را متعجب ساخته که چه زیبا زبان مردمش گردیده .تا به نوشتن روایت های از گوشه های تلخ ودرد های زندگی یک هموطن ما در مهاجرت به ایران نوشت به نام { از خانه های کاغذی تا کعبه دل }که بلاخره آن کتاب به چاپ رسید .
, جا داده است .
کار های نقاشی در روی تکه با رنگ ها واتو کالا طوفانی دیگر در دل هنرمندان و هنر دوستان ایجاد کرد , که او چه زیبا ومهارانه در تصاویر گویا فریاد میزند .این موفقیتش باعث شد ,در جمع بهترین نقاشان ومجسمه سازان در
شهر هالند ” اوارد ” وتصدیق نامه بدست آورد که این دست آوردش باعث افتخار برای همه ما گردید .همچنان دو اوارد وچندین تصدیق نامه ازکار مشترکش با مجله وزین بانو هم بدست آورده .
همچنان گاهگاهی قلم گرفته تراوش های ذهنش را در قالب سروده ها وبیان صادقانه روی گاغذ مینوشت که همان دلنوشته هایش هم را در اوج مهر ودل دوستانش قرار گرفت .

نمونه شعر

به زن نگر
که روح, روان او پرنیان مهر و الفتست
وجسم، جان او صفای بستر لطافتست
او خروش درد و سایش شکستن مراد ها
چو سنگ آسیاب میکشد
ولی همیشه هدیه میدهد
به زنده گانی بال و پر
که تا فراز آرزو ،
رهایی جاویدان شود،
تا زمین را شقایق مراد و آبی آسمان شود
……………………..
به زن نگر
که گاهی همنفس شود
به بستر غریو های دیو و دد
چه غمگینانه میکشد
شلاق لمس دستهای شیطتنت
به پیکر ستم سالهای سال
چو کوه استوار درد
شهامت متین و صخره ء صبرشود
……………………
به زن نگر
که آبله در دست روزگار
و کار
نه
شهکار !
با رنج روزگار
بغض گلوی درد و دل سنگ میدرد
………………..
به زن نگر
که او این مام پاک مهر
زین زاد ها و کودک معصوم در کنار
ژولیده رخت و سبز سرشت
آه ! سرنوشت
بی نور و رنگ میکشد اما به شانه ها
این کوله بار زنده گی
رویین تن حزین شود
………………….
به زن نگر
که گاه گاهی با صدای عشق
در پهلوی عزیزترین کودکان خویش
رقص دهان خالی خود را کنار شان
بر سفره ی که بر همه گان بس نمیکند
تکرار میکند
تا کودکان به آنچه سپردست سرنوشت
نانی که مزه ی گهر مهر مادرست
با دست بشکنند و به صحرای گشنگی
تا زمانه ها
سیر از عروج مهر شوند
…………………..
به زن نگر
که پس سالهای سال
در امتداد زایش و فرسایش وجنین
تمرین پانزدهم یک زنده گی و مهر
در بطن پر تلاطم و نارام درد خویش
درد کش دردی دیگر شود
……………………..
به زن نگر
که روحش ،خروش خشم
سیمای استخوانی بی گوشت دردمند
مهمان لایه های کبود خشونت اند
اما چو مادر ست
درکوچه های تار و پر از ناله ی خموش
گامی چه استوار ،برای نهال خویش
فرزند خون و جان و رگ استخوان خویش
پر شور میزند
………………………..
به زن نگر
که خورشید خنده هاش
گرمی و نور و شادی کاشانه شود
وآن سرد سایه ی دیوار های تار
پر از سرود زمزمه خانه ها شود
……………………
به زن نگر
که هم او مادر و سر است
همسر، هم اعتبار و پناه گاه راستین
پیمان اعتماد و وفا مهر گسترست
فرزند را به گرمی آغوش میکشد
تا واپسین لحظه و تا آخرین نفس
…………..
زن ماندگار هدیه ی پاک نیایش است
زن آسمان راز دار خلقت پایا و پایش است