شگوفه باختری: در بستر خیال تو هر شب دو  چشم من/ باریده، مثل رود شده صبحدم دریغ
شگوفه باختری: در بستر خیال تو هر شب دو  چشم من/ باریده، مثل رود شده صبحدم دریغ

از دوران کودکی علاقه خاص به موسیقی و شعر داشتم همین که خواندن و نوشتن را آموختم، بزرگترین سرگرمی ام خواندن کتابهای حافظ مولانا بود‌،کتابهای ناول(داستان) ایرانی را بی نهایت دوست داشتم، نظر به علاقه و استعداد که داشتم از صنف ۷ شروع به نوشتن داستان و شعرهای کوتاه نمودم. فرزند افغان زمین هستم در […]

از دوران کودکی علاقه خاص به موسیقی و شعر داشتم همین که خواندن و نوشتن را آموختم، بزرگترین سرگرمی ام خواندن کتابهای حافظ مولانا بود‌،کتابهای ناول(داستان) ایرانی را بی نهایت دوست داشتم، نظر به علاقه و استعداد که داشتم از صنف ۷ شروع به نوشتن داستان و شعرهای کوتاه نمودم.
فرزند افغان زمین هستم در شهر زیبای شبرغان به دنیا آمدم، دوران مکتب را در لیسه جوزجان گذرانده و دانشگاه را در رشته طب دانشگاه بلخ به پایان رسانده ام.
در همان دوران کودکی در رسانه ها حاضر می شدم و شعر می سراییدم و اشعارم در جریده های آن زمان به چاپ می رسید. اما شرایط آن گونه که من می خواستم پیش نرفت و درد فراق از وطن و دوری از دوستان مدت زیادی مرا از نوشتن دور کرد. این دوری مرا به انزوا کشاند، بعد از آن تصمیم گرفتم با قلم آشتی کنم و دوباره بنویسم، بیشتر سپید م ینویسم و گاهی غزل هم می سرایم.
نمونه از اشعارم
تنها نه شعر کرده به ذهنم قدم دریغ
بشکست تا به دست گرفتم قلم دریغ
نه این که واژه ها ز غزل ریختند و بس
خشکیده برگه ها که بدیدم به هم دریغ
در بستر خیال تو هر شب دو چشم من
باریده، مثل رود شده صبحدم دریغ
هر پنجره که باز شده سنگ خورده است
آیینه ها شکسته از آن دم به دم دریغ
در سینه ام نفس شده مثل پرنده اى
روزی شود بیرون ز قفس یک رقم دریغ
گفتم یکی غزل بنویسم برای تو
بشکست واژه های غزل با قلم دریغ
شگوفه – باختری
استرالیا ۱۹/۹/۲۰۲۰