نگاهی به زندگی بسی گل شریفی متولد ۱۳۶۰ولایت دایکندی ولسوالی شهرستان هستم لیسانس ادبیات دری دارم و شعر سپید کار می کنم. به نقد ادبی و مطالعه و نوشتن در این مورد بیشتر علاقمندم کتابهای زیادی از نویسندگان جوان را به نقد و بررسی گرفته ام. اولین کتابی که دارم بنام (گرگی پشت چراغ سرخ) […]
نگاهی به زندگی بسی گل شریفی
متولد ۱۳۶۰ولایت دایکندی ولسوالی شهرستان هستم
لیسانس ادبیات دری دارم و شعر سپید کار می کنم. به نقد ادبی و مطالعه و نوشتن در این مورد بیشتر علاقمندم
کتابهای زیادی از نویسندگان جوان را به نقد و بررسی گرفته ام.
اولین کتابی که دارم بنام (گرگی پشت چراغ سرخ) البته در کنار نوشتن شعر مقالات نقادانه در مورد شاعران جوان نیز مینویسم
فعلا روی کتاب دیگر کار میکنم که هنوز نامی برایش انتخاب نکردم.
خیلی دقیق نمیشه گفت: ولی بطور جدی از بیست و پنج سالگی شروع به نوشتن کردم . بیشتر از هر کسی متکی به تلاشهای خودم بوده ام. در جامعه ای که غم نان و جان در اولویت است، ادبیات گاهی از نظر خانواده ها امری فانتزی و یا غیر واقعی است که اهمیت دسته چندمی را دارد برای همین تمایل چندانی از اینکه فرزندانشان مخصوصن،دختران به ادبیات بپردازند ندارند. ثابت کردن خودم به عنوان کسی که به شعر جدی نگاه می کند و شعر برایش نه تنها علاقمندی بلکه هدف و زندگی اوست سالها طول کشید ولی بالاخره توانستم به خانواده این را ثابت کنم که بله من یک شاعرم و شعر برایم فراتر از سرگرمی ست..
در سالهای اخیر همسرم که خودش نیز شاعر می باشد مشوقم بوده است.
کتاب اول من بسیار دیر اتفاق افتاد و مسیر طولانی را پیمود. می شود گفت که آنقدر دیر پخت که شاید دیگر برای من بعنوان اولین کتاب هیجانش را از دست داده بود اما برای گذشتن از این مرحله باید از آن گذر می کردم و صد البته خوشحالی خودش را داشت. امیدوارم در قدم های بعدی بتوانم کتابم را زودتر و به هنگام منتشر کنم.
نمونه از اشعار بسی گل شریفی:
به او گفتم آسان نیست
در زیرزمینی نمور
بیست پله به تاریکی نزدیکتر
ساعتها بنشینی
بردن بال حشره ای را بر دوش مورچه ها ببینی
آسان نیست
در کانکس ها
مهاجری سیاه باشی
مهاجری عرب
یا مهاجری از افغانستان
بدنت بوی دریا بدهد
ماهی ها نیمش را جویده اند
نیم دیگر
در صف های طولانی غذا
تکه
تکه شود…
آسان نیست معشوقت را ببوسی
با دهانی که هنوز طعم دریا دارد
جلیقه اش را بپوشانی
کودکت را به دریا بسپاری
_دریا مهربان باش!
_دریا آرام باش!
_دریا ما را به جزیره برسان!
به او گفتم آسان نیست
دریا روی دوش مورچه ها
به لانه هایشان برود
نمونه دیگر از شعر بسی گل شریفی
از ساقهایم به پایین می لغزی
لبخند بزن
زندگیچیز قشنگی نبود
دنیا
که تو را معتاد می کند
به زیستن
به درد کشیدن
من خماری ها کشیده ام
استخوان هایم صدا می دادند
و یک روز حتی نفس کم آورده بودم
نازنین!
جنین چند روزه/هفته/ماه
مانند این درد
در سلولهایم خزیده ای
صدای گریه ات
خوابم را می برد
گرم نمی شوم
و میانه ی مغزم حفره ایست همچون گودالی