صدای جیغ و ناله ی دختر خردسال تمام محوطه خانه شان را پر کرده، به هر سو می دود و دست به دامان دیگران شده و از عمق گلو فریاد می زند: «نگذار مرا با خود ببرد»! اما هیچ کس برایش کاری نمی کند. ناامید از همه دست به دامان مادرش می شود؛ مادری که […]
صدای جیغ و ناله ی دختر خردسال تمام محوطه خانه شان را پر کرده، به هر سو می دود و دست به دامان دیگران شده و از عمق گلو فریاد می زند: «نگذار مرا با خود ببرد»! اما هیچ کس برایش کاری نمی کند. ناامید از همه دست به دامان مادرش می شود؛ مادری که در مقابل تصمیم ظالمانه شوهر چیزی گفته نمی تواند و برای دفاع از دخترش تنها دست خود را به کمر او حلقه کرده و می گوید: «دخترم را نبرید»! در این میان دستی از میان جمعیت پیدا شده و حلقه دستان مادر را از هم پاشیده و دست نحیف دخترک را در دستان قدرتمند خود گرفته و او را کشال کشال با خود می برد.
و اما در میان جمعیت کسی نیست که به یاری اش بشتابد، تنها دستانی که از او و دنیای کودکانه اش محافظت می توانست دستان مادرش بود که با دستان قدرتمند شوهر آینده اش از حلقه باز شد!
در جامعه افغانستان این شاید یکی از انواع خشونت هایی باشد که در قبال اطفال و دنیای کودکانه شان صورت می گیرد. جامعه ای که سنت ها بر همه چیز حکمفرما هستند و حقوق بشر و طفل در کنار سیاست های سنتی ایل و تبار رنگ باخته و از هیچ جایگاهی برخوردار نیست.
کودک همسری پدیده ای است که نه تنها در افغانستان بلکه در بسیاری از کشورهای جهان سوم رایج بوده و ایجاد کنوانسیون ها و اعلامیه های حقوق بشری نیز نتوانسته اند برای امحای آن موثریت کافی را داشته باشند. کودک همسری نوعی از ازدواج است که در آن طرفین یا حداقل یکی از طرفین سن قانونی و معمول ازدواج را پوره نکرده و وارد پیمان زناشویی می شود.
کودک همسری را می توان یکی از اشکال ازدواج اجباری کودکان دانست که پیامدهای بدی را بر روح، روان و جسم کودک از خود باقی می گذارد.
گفتنی است در مورد سن ازدواج در قوانین کشورها اختلاف نظر وجود دارد. با اینکه در افغانستان قوانین ازدواج کودکان را ممنوع قرار داده است اما این پدیده عملا در جامعه ما رواج داشته و قوانین نتوانسته اند نقش خود را از روی کاغذ بر زندگی زنان و کودکان افغان پیاده کند. ماده ۷۱ قانون مدنی افغانستان حداقل سن ازدواج را برای دختران، ۱۶ سال و برای پسران ۱۸ سال را معین نموده است و نهادهای بین المللی نیز در پرتو ایجاد کنوانسیون ها و اعلامیه های متعدد درصدد جلوگیری از ازدواج کودکان بوده است با این وجود تقریبا نیمی از ازدواج ها را در افغانستان، ازدواج کودکان تشکیل می دهد.
همان طور که گفته شد؛ کودک همسری پیامدهای بسیار بدی را به همراه دارد که بیشترین پیامدهای آن بر دختران خردسالی که به این عقد ازدواج بسته می شوند، برمی گردد. عدم آمادگی ذهنی، روحی و جسمی آنان برای پذیرفتن مسئولیت ازدواج و بارداری های زودهنگام از جمله مواردی است که میزان آسیب پذیری این کودکان را بالا می برد. خارج شدن از دنیای کودکی و پای گذاشتن در دنیایی که هیچ گونه درک و تعریفی از آن ندارد، زمینه ایجاد یک وضعیت روحی متزلزل را در آنان به وجود می آورد که می تواند آسیب های جدی را بر آنها وارد کند. عدم اعتماد به نفس، ترس، عدم اطمینان، اضطراب و ناراحتی های جسمی و عاطفی و روی آوردن به انزوا و در نهایت افسرده شدن از جمله احساساتی است که کودک با خود دارد و به سبب آن نمی تواند با محیط جدید به خوبی ارتباط برقرار کند. این احساسات نه تنها در کودک همسر بلکه در فرزندان او نیز تبارز پیدا خواهد نمود. چون وضعیت صحی و روانی مادر، تأثیر جدی بر سلامت و صحت فرزندان او دارد.
جدا شدن از فامیل و به خصوص مادر و قرار گرفتن در شرایط جدیدی که با هراس و ترس در آن وارد شده، ریشه های اعتماد به نفس را در وجودش خشکانده و سبب می گردد تا دیگران بر او تسلط یابند. این تسلط و چیرگی که در سنین کودکی بر او تحمیل می شود تا آخر عمر با او همراه بوده و نقش او را در زندگی متأثر می سازد، او هیچ کدام از نقش هایی را که در زندگی بر دوش دارد نمی تواند به درستی ایفا کند چرا که از خود واقعی خود فاصله گرفته و خود را در غالب مورد تایید قرار گرفتن ناشی از ترس و وحشت انداخته است. این روند تا جایی ادامه پیدا می کند که دیگر خود را نمی شناسد و موجودیت خود را فراموش می کند. این فراموشی سبب می گردد تا مشکلات روانی دیگری برای او ایجاد شود.
عدم کنترل و مدیریت درست نقش ها در کانون خانواده و ناکامی کودک همسر در پیش برد این امور، زمینه تبارز اختلافات گوناگون را در محیط خانواده به بار می آورد، اختلافاتی که جنبه های مختلف زندگی خانوادگی را تحت شعاع قرار می دهد، دلسردی همسران از هم و طلاق عاطفی، زندگی که به اجبار پیش می برند، از این موارد است که می تواند تمام سطوح دیگر زندگی را متأثر سازد. این کودکان نه در عرصه آموزش و نه در عرصه پیشبرد زندگی هرگز نمی توانند جایگاه واقعی خود را دریابند و این مسأله می تواند بر پرورش نسل های بعد از کودک همسر نیز تأثیرات خود را داشته و از این طریق بر روند رشد و ترقی و پویایی جامعه نیز تأثیرات منفی خود را بگذارد.