روایت نرگس؛ روایت رنج دختران افغانستانی
روایت نرگس؛ روایت رنج دختران افغانستانی

خبرگزاری زنان افغانستان: نرگس یک تن از وارثین قتل‌ عام ۱۹ جدی ۱۳۷۹ است. او در مصاحبه با خبرگزاری زنان افغانستان، تجربه‌های تلخ و درد‌آوراش را شریک نموده است. ۱۹ جدی روایت دیگر از تاریخ استبداد و خون‌خواری رژیم طا.لب در تاریخ معاصر افغانستان است، این تاریخ با تیرباران شدن افراد بی‌گناه و خواب شدن […]

خبرگزاری زنان افغانستان: نرگس یک تن از وارثین قتل‌ عام ۱۹ جدی ۱۳۷۹ است. او در مصاحبه با خبرگزاری زنان افغانستان، تجربه‌های تلخ و درد‌آوراش را شریک نموده است.

۱۹ جدی روایت دیگر از تاریخ استبداد و خون‌خواری رژیم طا.لب در تاریخ معاصر افغانستان است، این تاریخ با تیرباران شدن افراد بی‌گناه و خواب شدن آنان طی هفت شبانه روز روی برف، از جنایات جنگی گروه طا.لبان است.

یکی این جنایات را “عبدالکریم خلیلی” نماینده تام “حزب وحدت” می‌داند. خلیلی زمستان ۱۳۷۹ وارد یکاولنگ بامیان شده پس از درگیری اندک فرار نمود.

طا.لبان جوانان و مردم بی‌گناه مناطق؛ “نیک”، “دره‌علی” را از خانه‌های شان بیرون کرده و در پشت قلعه‌ی “عیسی‌خان” به شکل دسته‌جمعی رگبار نمودند. در جنایت بیش از ۳۶۰ نفر کشته شدند.

نرگس که در آن شرایط دختر خرد سال بود چشم خاطرات تلخ و اندوه‌ناک خویش را چنین بیان می‌کند: در زمستان آن سال روی‌خروارها برف و سردی مهاجر شدیم، خانه‌های ما را به آتش کشیدند، زمستان آن سال را بدون سوخت و غذای کافی سپری کردیم.

گاه دلم با یک نگاه به دختران که ناز و عشوه می‌کرد پیش پدران شان، فرو ریخت، یتیمی را تحمل کردم تا اینکه بزرگ شدم.

سختی‌های روزگار را چشیدم، گرم و سرد روزگار را دیدم، بارها ناامیدی دروازه ‌ام را کوبید، با همین‌حال مکتب رفتم، درس خواندم، دانشگاه راه یافتم تا اینکه از رشته حقوق فارغ شدم.

با دنیایی از امید و آرزو ستاژ وکالت دفاع را فرا گرفتم، در یک دارالوکاله کار گرفتم و دلم به کارم خوش بود داشتم کار می‌کردم که خبر سقوط کابل به گوشم قو کشید” خبر رسید که طا.لبان به آخر برچی رسیده و هرچه اسناد کاری دارید را بردارید دفتر را ببندید”. مکثی کردم و بغض‌های گلویم را قورت دادم و امیدم برای همیشه ناامید شد، دفاعیه‌ها و صورت دعوی‌های خود را با کدجزا لای دوسیه‌ام انداختم و با چند تن از وکلای مدافع راه خانه‌‌های خویش شدیم.

بعد از فروپاشی جمهوری، من تابحال بیکار هستم، گاهاً بیکاری خلق‌ام را به تنگ میآورد گاه هوای رفتن از وطن به سرم می‌زند و گاه احساس می‌کنم باید شوهر کرد تا مصروف خانه‌داری شد و گاه هوای “خودکشی” به سرم می‌زند و فکر می‌کنم با “خودکشی” همه‌چه تمام می‌شود و ازین مخمصه خلاص می‌شوم، زیرا همه‌ی دارایی‌های علمی خویش را از دست داده‌ام و برای ادامه زندگی توان ایستادن نیست.

من عاشق وکالت بودم و به شغل ام عشق می ورزیدم و همه‌چه را در وکالت خلاصه می‌کردم اما متاسفانه طا.لبان برای بار دوم ضربه‌ی هنگفتی به زندگی من وارد کرد که هرگز نمی‌توانم بلند شوم، دور از درس، دانشگاه و کار، کی می‌تواند برای من پدر شود؟

این‌بار من برای خلاصی از بیکاری راه آموختن آرایشگاه شدم، دو ماه رفتم که آموزش ببینم اما دل و دماغ آرایشگری را نداشتم و احساس می‌کردم باید کسانی آرایشگر باشد که سواد کافی برای خواندن و نوشتن نداشته باشد من اهل مطالعه هستم و نباید اینجا وقت‌ام را صرف نخ و ابرو و میکاپ‌های عروس و خانم‌ها کنم.

من از آن روز تاحال بیکار هستم و دلی برای ادامه زندگی ندارم و می‌گوید قیمت زن در افغانستان پایین‌تر از چیزی است که فکرش را بکنیم.

زنان دراین سرزمین با خشونت، سرکوب، زندان‌ خانه‌گی، توهین و تحقیر زنده‌گی می‌کنند.

“کجایید آهای حامیان حقوق زن! اینجا تیغ بُران طا.لب حلقوم زنان را می‌برند و آزادی نفس نمی‌کشند”.