نقدآموزش سنتی در افغانستان، بر مبنای نظریه‌ی فریره
نقدآموزش سنتی در افغانستان، بر مبنای نظریه‌ی فریره

معلم: این خوب است‌ و‌ این‌ بد، تمام‌ شاگرد: بلی، درست است! یکی مالک است، دیگری مملوک، یا می‌توان ادعا کرد که یکی کارسازانه عمل می‌کند و دیگری کارپذیرانه پیروی می‌کند، یکی نقش سرکوب‌کننده‌ را به عهده دارد (سرکوب کننده‌ی استعداد)، دیگری استعدادش را به سرکوبی می‌دهد و تماشاگرانه عمل می‌کند. اولی می‌گوید، دومی می‌شنود. […]

معلم: این خوب است‌ و‌ این‌ بد، تمام‌

شاگرد: بلی، درست است!

یکی مالک است، دیگری مملوک، یا می‌توان ادعا کرد که یکی کارسازانه عمل می‌کند و دیگری کارپذیرانه پیروی می‌کند، یکی نقش سرکوب‌کننده‌ را به عهده دارد (سرکوب کننده‌ی استعداد)، دیگری استعدادش را به سرکوبی می‌دهد و تماشاگرانه عمل می‌کند. اولی می‌گوید، دومی می‌شنود. اولی سرپوشی بر واقعیت گذاشته‌است، دومی غرق در چیستیِ واقعیت است،  اولی دانش دارد، دومی دنبال دانش می‌گردد، اولی محتوا را می‌گوید، دومی حفظ می‌کند. اولی قدرت دانش را با قدرت کِسب خود تعامل داده، دومی این قدرت را با سکوت تعامل داده است. اولی می‌داند، دومی حدس می‌زند، این همان طرح بانکی است که‌ فریره در مورد آن سخن می‌گوید.

  آری، این است همان روشِ سنت آموزش است که قدرت آگاهی و کنش را از شاگرد می‌گیرد و او را هم‌چون یک جسمِ متحرکِ بی‌اختیار فکر می‌کند؛ یک بازی‌گر و یا یک پذیرنده‌ی بدونِ درخواست دلیل تبدیل می‌کند.

   از پیامدهای این روش می‌توان دریافت که این روشِ سرکوب‌گرانه، سکوت را به میان می‌آورد؛ همان سکوتی که  اراده‌سوز‌ است برای‌شاگرد و در آخر بی‌حوصله‌گی و بی‌اشتیاقی را برای معلم به بار می‌آورد. در حالی ‌که ما نیاز به آموزشی داریم تا رابطه‌ی خوب و بد را برای ما بیان کند، به ما بگوید اگر این را خوب می‌داند به این دلیل است و اگر آن بد است به آن دلیل. برای ما قدرت استدلال را بدهد، به ما بیاموزاند که باید شک کنیم، دلیل بخواهیم تا بتوانیم به نتیجه‌ی درستی برسیم، چراکه هیچ‌ چیزی مطلقا خوب یا بد نیست.

 این گونه‌ آموزش‌هایی که محتوایش محدود شده باشد، و بر هیچ نوع مبنایی استوار نباشد، نتیجه‌اش می‌شود سیستمِ بانکی. بر اساس این آموزش بعد از مدتی، به مثابه‌ی حساب بانکی، معلم گفتارش را در زمان امتحان از شاگرد واپس می‌خواهد، با این روش قدرتِ نقد از شاگرد کاسته می‌شود‌ و این آموزش انتقادی نیست تا واقعیتِ خوب و بد را تا حدی نقد و جست‌وجو کند.

  با این حال، این مسأله رفته‌رفته سبب شده‌است تا واژه‌ی کمک از میان برود، کمکی که معلم و شاگرد در آن نقش داشته باشند نقشِ تقابلی مکمل با یکدیگر تا عینیت وجود خود و جهان را دریابند، در این روش آموزش ختم‌دهنده است.

 فریره، این آموزش را مردود می‌شمارد و باور دارد که ما نیاز به آموزشی داریم تا به ما توانایی ببخشد، جهانی را که در آن زنده‌گی می‌کنیم، بهتر بشناسیم. بنابراین نیاز به‌ روشی است که‌ رهایی‌بخش باشد. فریره نیز جای‌گزینی برای روش طرح بانکی دارد.

  در نظریه‌ی آموزشی فریره دو واژه‌ی آگاهی و انتقاد جایگاه خاصی دارد. اعتقاد فریره در این است که آموزش و پرورش باید به آگاهی بیفزاید تا شاگرد نسبت به جهان کنش‌گر باشد نه کنش‌پذیر. این مسأله زمانی به وقوع می پیوندد که‌ آموزش به نوعی باشد، که شاگرد آزادنه بیندیشد و هم‌واره عینیت زندگی خود و جهان را به پرسش بکشد و منتقدانه بنگرد تا به آن ‌چه که آموزش دیده برایش مفهوم‌دار بماند. در آموزش انتقادی نخست مسأله‌ی قدرت در میان است، آگاهی از قدرت انسان، این‌ که انسان خودش متغیر کننده‌ی دوران (تاریخ) جامعه‌ی خود است. از نظر فریره انسان موجودی تاریخی و (تاریخ‌ساز) است. فریره معتقد است «انسان بودن، همانا رابطه‌ داشتن با دیگران و با جهان است». به بیانی دیگر، انسان برخلاف حیوان، فقط در جهان نیست، با جهان نیز هست؛ تا با این دید انتقادیی که نوعی سواد است، اسطوره‌هایی که در جامعه میراث مانده را نقد و تحلیل کند.

      فریره به جای آموزش براساس سیستم طرح بانکی، طرح مسأله را جای‌گزین می‌کند. مسأله، وسیله‌یی‌ است برای شناساندن و کنجاوی واقعیت. از دیدگاه فریره گفت‌وگو عنصر اصلی در سیستم آموزشی مساله محور است. گفت‌وگو ابزاری است که منجر به پدید آمدن اندیشه می‌شود. گفت‌وگو کم‌کم سبب می‌شود که شاگرد در امور بنگرد و نقادانه تفکر کند. نقدی در ارتباط به امور میراث مانده‌ی جامعه که مبدل به اسطوره شده‌است. بنابرین باید در گفت‌وگو نقش فاعل(معلم) مفعول (شاگرد) متغییر شده و هدف اصلی این باشد که با گفت‌وشنود هردو کاشف واقعیت باشند.

بنابر معلم مؤظف است تا موضوعاتی را در قالب مسأله مطرح کند، نه این‌ که فقط صحبت کند. برای شاگردان مسایل را بازگو کند و شاگردان نیز مستحق هستند تا در امر مسأله‌یابی اشتراک کنند. سپس فریره می‌گوید که معلم به جای حفظ دانش باید در فهم دانش به شاگرد کمک شود.

این شیوه توانایی آموزش پویا‌، انسان‌ساز، متقاعدکردنِ شاگرد به این که او موجودِ آگاه است، قدرت و اختیار طرح مسأله، پرسش و پاسخ و جست‌وجو را دارد. این شیوه‌ی آموزش توانایی تفکر در عینیت برای معلم هم برای شاگرد می‌دهد، به طوری ‌که هر دو تعلیم گیرنده باشند. شاگرد مستحق‌ است که در حین آموزش، اطلاعات خود را با معلم دادوگرفت کرده و از طریق این دادوگرفت است که بر شناخت انتقادی معلم و شاگرد افزوده می‌شود. بنابر این هرقدر برای شاگرد فرصت بیانِ پرسش و به پرسش‌کشاندنِ عینیت خود و جهان توسط معلم وجود داده شود و اختیار طرح مسأله‌ها را بیش‌تر داشته باشد. یادگیری او معنادارتر، مطمئن‌تر و مبنی بر استدلال و بر اساسِ روشِ‌های نوین خواهد بود.  همان یادگیری‌یی‌ که امروزه سخت به آن نیاز داریم، ما به بانک اطلاعاتی نیاز نداریم؛ چون هر روز، اطلاعات ممکن است تغییر کند، به تعداد عناصر کشف‌شده، در قسمت تعداد سیاره‌ها، چگونگیِ شکلِ زمین، دانش‌های فضایی، دانش‌های پزشکی همه‌ چیز، هر روز به‌روزرسانی می‌شوند، پس بانک‌های اطلاعاتی را باید به‌روز کرد، برای به‌روز هم باید اختیار پرسش و پاسخ را داشت، باید بتوان مسأله را طرح کرد، و معلم باید جنبه‌ی پذیرش انتقاد را داشته باشد، این‌گونه است که دیگر سکوتِ سرکوب‌گر را سرکوب خواهیم کرد.

نگارنده: شبنم قادری

عضو گروه حرکت برای تغییر