سواد و جامعه‌ی امروزی
سواد و جامعه‌ی امروزی

در جامعه‌ی ما فیصدی زیادی باسوادند، با این حال چرا تا کنون در بدترین وضعیت بسر می‌بریم؟ دقیقا باید آسیب‌شناسی شود و معلوم شود که این همه بحران زاده‌ی چیست؟ تمام اراکین دولت ما باسواد هستند و اگر نباشند هم خود را باسواد خطاب می‌کنند و بی‌سواد بودن را مایه‌ی ننگ بر خود می‌دانند. بنابراین […]

در جامعه‌ی ما فیصدی زیادی باسوادند، با این حال چرا تا کنون در بدترین وضعیت بسر می‌بریم؟
دقیقا باید آسیب‌شناسی شود و معلوم شود که این همه بحران زاده‌ی چیست؟ تمام اراکین دولت ما باسواد هستند و اگر نباشند هم خود را باسواد خطاب می‌کنند و بی‌سواد بودن را مایه‌ی ننگ بر خود می‌دانند. بنابراین چرا کشور ما هر روز رو به قهقرا روان است؟
این‌ها دقیقا برمی‌گردد بر پایه‌ی داشته‌ها و بودن‌ها. تمام این سواد که زاده‌ی چنین بدبختی‌ها شده‌است بر پایه‌ی داشتن می‌باشد. شخص فقط بخاطر سند و نمرات پوهنتون درس می‌خواند، یک سلسله واژه‌ها را در ذهن خود انبار کرده‌است که حتا ارتباط آن را با یکدیگر نمی‌داند و محدود به چند چپتر شده و دیگر شخص سرمایه‌دار است. همچنین پارطی هم دارد، بنابراین به آسانی می‌تواند خود را به مقام برساند. نیاز نمی‌بینند که خودشان را به زحمت دهند و درس بخوانند.
درس خواندن براساس داشتن و بودن:
شکی نیست که اکثریث محصلان براساس داشتن درس می‌خوانند. این داشتن‌ها می‌تواند مقام و ثروت باشد که پس از تحصیل آن را بدست آورد. منشاء همه‌ی بدبختی‌های کشور از همین داشته‌ها منشا گرفته‌است. البته داشتنی که براساس نیاز باشد نمی‌توان آن را نقد کرد، مثلا: آموزگاری که تدریس می‌کند، نیاز دارد تا از طریق این داشتن‌ها امرار معاش کند؛ اما نه این که تمام هستی‌اش را داشته‌ها تشکیل دهد. داشته‌ها می‌تواند به چندین نوع تبلور کنند مانند: پول، مقام، شهرت، اعتبار،… که هر کدام این‌ها نوعی بر بودن‌ها ضربه وارد می‌کند.
زمینه‌ی این داشتن‌ها را خود مسئوولین تحصیل و سواد فراهم می‌کنند. دلایلی وجود دارد که ثابت می‌کند، خالق این بحران‌ها همان مسئوولین هستند.
۱. از صنوف ابتدایی برنامه‌ی درست و منظم برای اطفال وجود نداشت. کتاب‌های درسی از لحاظ دستور زبان، زبان‌شناسی و دیگر میتودهای نوین مشکلات فراوان دارد. حتا چند سال می‌شود که تجدیدنظر هم نشده‌است.
۲. سیستم تحصیلاتی ما رشته‌بندی نشده یعنی از صنف نهم تا دوازدهم را شاگردان بی‌سرنوشت می‌گذرانند. زمانی که وارد دانشگاه می‌شوند باید بر تمام آنچه که خوانده بودند خط بطلان بکشند؛ چون بی‌فایده‌ است مثلا: محصل ادبیات را با علوم ساینسی چی کار و محصلی که علوم ساینسی را می‌خواند با علومی مانند: تاریخ، جغرافیه، بیولوژی و غیره چی کار؟
۳. بزرگ‌ترین معضل امتحان کانکور است. شاگرد با تمام خلاقیتی که دارد به یک یا دو نمره بی‌نتیجه می‌شود یا این که به خلاف رشته کامیاب می‌شود؛ چون قبل از آن برنامه‌ی درستی نبوده که به رشته‌ی دلخواه خود موفق شود. اگر از صنف نهم براساس رشته تدریس شود حتما به رشته‌ی دلخواه‌اش موفق می‌گردد.
۴. وقتی که محصل وارد دانشگاه/پوهنتون می‌شود، چنان آزمون‌های مشکل از او می‌گیرند که دیگر فرصت نمی‌کند حتا یک کتاب بیرونی بخواند. اگر چه استادان نیز می‌گویند که با این چپترهای دانشگاه/پوهنتون نمی‌توان باسواد شد. اگر استاد ماهر باشد چی نیاز است که امتحان مشکل باشد و همیشه استادانی که تسلط بر تدریس ندارند محصلان را تباه می‌کنند.
محصل حتا بر رشته‌ی خودش تسلط ندارد.
۵: پیروی کردن از سیستم بانکی: سیستم تدریس در این کشور به سیستم بانکی می‌ماند فقط اندکی معلومات را به ما می‌دهند و پس روز امتحان از ما می‌گیرند. تاکید استاد این است که امتحان را به خوبی سپری کنید. در این سیستم کسی حق ندارد، به دروس سهم بگیرد، مانند کانالی است که هر چی آموزگار می‌گذارد کسی نه حق حذف آن را دارد و نه هم حق ابراز نظر دارد.
سواد بر اساس بودن:
کامل‌ترین سواد، سوادی است که براساس بودن باشد. این‌جاست که شخص کوشش می‌کند تا بر سواد مسلط شود و هیچ‌گاه بخاطر نمره، امتیازهای مادی مانند: مقام، ثروت… درس نخواند. این باعث می‌شود که کتاب‌های زیاد را مطالعه کند تا این که باسواد شود.

راه‌های مبارزه با این وضعیت، چه باید کرد؟
اولین راه مبارزه با بی‌سوادی؛ آگاه کردن محصلان را بر عینیت و ذهنیت سواد است. سواد را باید از ذهنیت به عینیت جامعه تبدیل نمود و آن را ارتباط داد بر وضعیت جامعه تا قادر به تغییر وضعیت جامعه شد.
اگر علم نتواند مشکلات جامعه را حل کند و تغییری در وضعیت فعلی جامعه ایجاد کند آن علم براساس تعریف نوین که از علم ارایه شده‌است، سازگار نیست. علم باید توأم با تغییر خود شخص و جامعه باشد.
دومین راهی که می‌توان باسواد شد، این است که در جامعه صنف‌های بی‌سوادی برگزار شود. کتاب‌خوانی در جامعه رواج پیدا کند و کتاب را ارزشمندترین پدیده برای مردم به معرفی بگیریم و خانه‌به‌خانه به دنبال کتاب باید رفت تا این که مردم متوجه شوند که کتاب ارزش دارد. کاری که اعضای گروه حرکت برای تغییر در ماه مبارک رمضان انجام دادند و این عمل ثابت کرد که مردم هنوز حس سواد بر آن‌ها زنده است.

نویسنده: عبیدالله وهاب‌زاده،عضو گروه حرکت برای تغییر