در بسیاری از جوامع، افرادی زندگی میکنند که از حقوق خود با خبر نیستند، آنها همیشه تحت ستم قرار دارند؛ ولی حتا از این که قربانی میشوند، آگاهی ندارند. این ناآگاهی سبب شده تا آنها در زندان، فرهنگ سکوت محبوس بمانند. آموزش برای تودهها و مردمی که در چنین جامعهی زندگی میکنند به مثابه رهایی […]
در بسیاری از جوامع، افرادی زندگی میکنند که از حقوق خود با خبر نیستند، آنها همیشه تحت ستم قرار دارند؛ ولی حتا از این که قربانی میشوند، آگاهی ندارند. این ناآگاهی سبب شده تا آنها در زندان، فرهنگ سکوت محبوس بمانند. آموزش برای تودهها و مردمی که در چنین جامعهی زندگی میکنند به مثابه رهایی از بند است. آموزش از دیدگاه فریره «رهایی» و این رهایی نه تنها برای آموزنده؛ بلکه برای آموزشدهنده نیز میباشد، چون آموزگار هم از بند سکوت و تکگویی آزاد میشوند. دو فردی که در جریان آموزش هستند (آموزشدهنده و آموزشگیرنده) برای این که این آموزش بتواند دلیلی برای رهاییشان باشد، باید هر دو موضع انقلابی به خود بگیرند و این انقلاب باید هر یک انقلاب راستین همراه با آگاهی و اندیشهی انتقادی باشد، آموزگار هم باید دارای چنین بینشی باشد و وقتی میتواند چیزی را بیاموزاند که همرای دانشآموز در فرایند آموزش قرار گیرد. به گفتهی فریره «آنانی که برای آموزاندن دعوت میشوند، نخست باید بیاموزند که چگونه با شروع آموزاندن، خودشان میتوانند بیاموزند و این تجربه را وقتی بدست میآورند که شروع به آموزاندن کنند.» با آموختن همرای تودههاست که مجالی برای آموزاندن هم پیدا میشود و به همین دلیل کار آموزاندن را نباید از آموختن جدا کرد. آموزش نباید به یک امر میکانیکی تبدیل شود به معنای این که دانای کُل (آموزگار) در مقابل نادان کُل (دانشآموز) که وجود چنین چیزی ممکن نیست، قرار گیرد و این فرایند انتقال اندکی از اطلاعات و معلومات را از یک شخص به شخص دیگر است؛ چون اطلاعات وقتی مفید است که به دانشآموز کمک کند تا به طرح مسأله بپردازد و درباره آن جستوجو کند. بدون طرح مسأله انباشتن اطلاعات در مغز فرایند آموختن، مهم شمرده نمیشود و فقط انتقال چیزی است از آموزگار به دانشآموز. آموزش یعنی عمل دانستن و شناختن. وقتی به یک شخص آموزش داده میشود، باید این آموزش یک حس کنجکاوی را در وی ایجاد کند که خواه این کنجکاوی در جستوجوی دانش تازه باشد یا هم در فرایند دانش تازه. شاید تودههایی که تحت ستم هستند، آموزش ببینند؛ اما این آموزش مبنی بر این است که آنها را از ستمی که زیر آن قرار دارند برهاند باید از ریشه دگرگون شود و این دگرگونی هیچ وقت به صورت میکانیکی عملی نخواهد شد؛ بلکه مستلزم یک تصمیم سیاسی است که مطابق با نیاز جامعه باشد. وقتی این دگرگونی در زیرساخت آموزش بوجود آید و آموزش به یک فرایند رهایی تبدیل شود؛ در واقع در سطح جامعه دگرگونی و تغییر اتفاق میافتد، اما باید به یاد داشته باشیم که این تغییر و دگرگونی نمیتواند به وسیله سِحر و جادو تحقق پذیرد و نه هم شخص بیگانهای این دگرگونی را بوجود میآورد؛ بلکه این تغییر و دگرگونی باید از درون خود تودهها، کسانی که در همان جامعه هستند و زندگی میکنند بوجود آید. برای این که آموزش به صورت میکانیکی نباشد باید در معرض فعالیتها قرار گرفت و تودهها در جریان کارکرد تحصیل کنند. آموزش برای تودهها منجر به رهایی آنهاست، یک عمل سیاسیست که در آن دانشآموزان به کمک کسانی که آنها را یاری میدهند به شیؤهی انتقادی؛ درگیر خواندن و نوشتن میشوند، نه به حفظ و هجا کردن چند واژهی بیگانه که به آنها داده میشود. خواندن و نوشتنی که بدون درک انتقادی باشد و دانشآموزان را فقط به متونی که به آنها سپرده میشود، مشغول کند، مورد پسند طبقات سلطهگرا میباشد؛ اما در آموزش برای رهایی چیزی که اهمیت دارد این است که آموزندگان، شناختی از جهان بیرون حاصل کنند و یا هم درک خود را از جهان بیرون عمیقتر سازند. مهم این است که خودشان تاریخشان را بسازند. در عین آموزش باید اندیشیدن را یاد بگیرند و در نهایت انسان بودن را بفهمند، این را بدانند که انسان هستند و با ارزش. حق زندگی کردن را به صورت انسانی دارند و این که بتوانند در حفظ آن تلاش کنند. تودهها در عین کار کردن، دانش کسب میکنند و آموزش به آنها در واقع تلاشی است برای نظم بخشیدن به آن دانش. آموزش برای مردم به این مفهوم است که آنان از راه دانش و تفکر انتقادی و در سطح عملی به مبارزه خوانده شوند و این که بدانند در چه گودالی قرار گرفته اند و برای رهایی از این گودال چه باید کنند. تودهها و آموزشی که فرا میگیرند و تغییراتی که در سطح زندگی و جامعهی شان بوجود میآید همه جز از یک جریان بزرگتر هستند و ارزشها و نظامهای جدید که جایگزین ارزشها و نظامهای کهنهی شان خواهد شد از طریق گفتوشنود شکل خواهند گرفت به گفتهی فریره: «گفتوشنود زندگی کردن است که از یکی چشمههای زمین بیرون میشود.» آموزش رهایی تودهها، آموزشی نیست که دانشآموز را برای بالا رفتن از یک سطح به سطح دیگر آماده کند؛ بلکه آموزش واقعی است که محتوایش در رابطه دیالکتیکی همپایه با نیازهای جامعه است. ”در این گونه آموزش، دانش و شناختی که از کنش عملی
نتیجه میشود، خود از وحدت میان نظریه و عمل سر بر آورده است.
” آزادی و رهایی که باید چنین آموزشی در طلب آن باشد اگر در زندگی تجسم نشود، بیفایده است. کسی که این آموزش را فرا میگیرد باید بتواند در دگرگونیهای جامعه خود نقش کارساز را داشته باشد. یکی از اهداف عمدهی آموزش، ایجاد رابطه بین دانش و زندگی تودههاست. مردم باید بتوانند از دانشی که فرا میگیرند، در زندگی روزمره خود استفاده کنند و از آن سود ببرند. وقتی که تودهها بتوانند شیؤه زندگی کردن و بودن خود را در دنیایی روزانه خود ببینند و آن را تحلیل کنند و به خَرَدی که عامل زندگی روزمرهی شان است، پیببرند در واقع آن وقت است که میتوانند از چیزی که هستند فراتر بروند و وقتی به چنین درکی از زندگی خود رسیدند، جامعهی نوینی به وجود میآید و روشنفکران جدیدی پرورده میشوند. آموزش همرا با آگاهی انتقادی، آموزشی است که به اساس دخالت واقعی مردم باشد. باید فرصتی را به وجود آورد تا مردم هم بیاموزند و هم بیاموزانند و در بازسازی جامعهیشان سهیم شوند آموزش باید شکلی از مبارزه باشد مبارزهای برای رهایی که نوع پیچیدهیی از جلوه نیرومندی یک جامعه و هویت و ارزش آن جامعه است. مبارزهیی که مردم در آن سهم فعال داشته باشند، فرهنگ یک جامعه را غنی میسازد و راههای تازهیی برای گسترش یک جامعه میگشاید. اشتراک مردم در بازسازی جامعهیشان و بسیاری از کارهای اجتماعی دیگر، مردم را به سوی پیشرفت فرهنگی سوق میدهد در واقع مبارزه برای رهایی فقط یک واقعیت فرهنگی نیست؛ بلکه عامل و تجلی از فرهنگ نیز میباشد. آموزش اگر از دید رهایی نگرسته شود کار خلاقی است که نمیتواند به یک کار ماشینی تبدیل شود که همانا تودهها در آن به مثابه ماشینی هستند که برای به راه افتادن شان باید از کلمات تغذیه و پر شوند و پایهی آن بر بنیاد حفظ کردن متونی از خود بیگانه است. به گفتهی فریره «آموزش بُعدی است از کنش فرهنگی برای رهایی» به همین دلیل نمیتواند به صورت فردی اجرا شود؛ بلکه باید همیشه با دیگر چهرههایی ک در یک فرهنگ به سر میبرند رابطه داشته باشد. بحث و گفتوگو کردن درباره آن به معنای بحث کردن درباره سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه نیز است آموزش که برای رهایی بوجود نیاید، نباید بازمانده آموزش ستمگران و استعمارگران باشد باید چیزی تازهیی از دگرگونی آموزش سلطهگری باشد. این آموزش باید منجر به رهایی طبقاتی (سلطهگر و سلطهپذیر) شود که فریره آن را خودکشی طبقاتی نامیده است. آموزش باید قابلیت دگرگونی جامعه که تودهها در آن زندگی میکنند را داشته باشند. ”از دگرگونی شدن این جهان طبیعی است که جهان خاص انسانی فرهنگ و تاریخ بیرون میآید.” آموزش در چشمانداز رهایی، همواره باید عمل آفریننده باشد و دانشی که در جریان آموزش فراگرفته میشود باید آغازی برای رهایی باشد.
نگارنده: جیلا سادات
عضو گروه «حرکت برای تغییر»