افغانستان کشوری است که فیصدی کمى از جمعیت آن را افراد باسواد تشکیل دادهاست و بیشتر از نیم جمعیت آن را افراد بىسواد تشکیل میدهد یا هم آنانى که فقط در حد خواندن و نوشتن میدانند، دارند. بىسوادى؛ جامعهی ما را با یک معضل بزرگ رو به رو کردهاست، از این لحاظ میتوانیم بگوییم که […]
افغانستان کشوری است که فیصدی کمى از جمعیت آن را افراد باسواد تشکیل دادهاست و بیشتر از نیم جمعیت آن را افراد بىسواد تشکیل میدهد یا هم آنانى که فقط در حد خواندن و نوشتن میدانند، دارند.
بىسوادى؛ جامعهی ما را با یک معضل بزرگ رو به رو کردهاست، از این لحاظ میتوانیم بگوییم که افغانستان با بحران بىسوادى مواجه است. علت آن هم جنگهای داخلى است که مردم را از رفتن به مکتب بازداشت. ناگفته نماند که دولت و خودِ ملت نیز به باسوادسازى مردم بی توجه بودهاست و همین حالا هم در بیشتر ولایات افغانستان بخصوص در دهات و ولسوالىها، اطفال (بخصوص دختران) از رفتن به مکتب محروم هستند. هنوز که هنوز است مردم ما نسبت به پدیدهی سواد توجه چندانى ندارند و دلیل آن هم عدم آگاهى آنان نسبت به پدیدهی سواد است.
بىسوادى اساس دموکراسى یک جامعه را تهدید نموده و باعث میشود که اصول دموکراتیک جامعه روزبهروز تضعیف شود و مردم نتوانند در فرایندهاى سیاسى مشارکت داشته باشند، درباره خود و کشور خود تصمیم بگیرند و دستخوش سیاستبازی دیگر کشورها نشوند.
براى مبارزه با بىسوادى باید به پدیدهی سواد به عنوان یک پدیده مهم و جامعهساز نگریسته شود و به مردم درباره سواد و پیامدهای خطرناک بىسوادى معلومات داده شود. باید شیوه تدریس که فعلا مکاتب درگیر آن هستند، تغییر کند.
تدریس سواد در مکاتب باید در جهت توانمندسازى شاگردان باشد نه در حفظ چند واژه که با مفاهیم آنها آشنایى ندارند و هدف آنها فقط بالا رفتن از یک سطح به سطح دیگر بدون درک درست از جهان بیرون باشد.
براى مبارزه با بىسوادى و با سوادسازى مردم باید سیستم آموزشى از روند میکانیکى خود خارج شود. آموزش به مردم باید در راستاى خدمت به جامعه و در راستاى آزادى مردم از بند ظلم و ستم و استثمار افراد و کشورهایى باشد که چه به طور مستقیم و چه به طور غیرمستقیم جامعه را تحت تسلط خود دارند و عملا سیاستهاى خود را به مردم جامعه میقبولانند.
برای مبارزه با بىسوادى باید سیستم آموزشى از تسلط کسانی که فقط به فکر منافع شخصى خود هستند (بیسوادى مردم برابر است با ماندن آنها بر اریکهی قدرت) بیرون کشیده شود و این کار توسط افرادى که از بین مردم و با مردم باشند تحقق مىیابد.
امروزه تعبیری که جامعه از سواد دارد، همان یادگیرى خواندن و نوشتن به طور میکانیکى و حفظ چند واژه از خود بیگانه است و از طریق آن رسیدن به یک مقام اجتماعى میباشد. کسى که از لحاظ اجتماعى داراى مقام و رتبه باشد که از آن کسب درآمد کند از نظر جامعه او باسوادترین فرد است. در اینجاست که سواد بدل به شکلى از سرمایه میشود و ارزش آن همان ارزش مادى آن میباشد و کسى که از این ارزش مادى برخوردار باشد از دید جامعه او یک آدم موفق و قابل احترام است.
نخستین کار براى مبارزه با بىسوادى این است که طرز دید مردم عوض شود و به آنها فهمانده شود که به سواد نه به عنوان یک ارزش مادى؛ بلکه به عنوان ارزش معنوى نگریسته شود. کسى باید باسواد پنداشته شود که بتواند با سواد خود تغییرى در خود و جامعهی خود بوجود آورد. فرایند سوادآموزى یعنى این که مردم بتوانند توانمند شوند که خود و جامعهی خود را تغییر دهند، نه این که از طریق آن کسب مقام در جامعه کنند.
سواد باید یک پدیده رهایىبخش از قفس دغل و فریبى باشد که جامعه توسط بعضى افراد و حتى دیگر جامعهها در آن زندانى شدهاست.
وقتى میتوانیم با فقر سواد در جامعه مبارزه کنیم که آن را بشناسیم و با آن روبهرو شویم و مردم را هم نسبت به عواقب بىسوادى آگاه کنیم. این کار، کار یک نفر نیست؛ بلکه تقاضامند یک جمع فعال و آگاه است که خواهان تغییر جامعه و مبارزه با بىسوادى باشند و هدفشان باسوادسازى مردم باشد.
در فرایند سوادآموزى باید بین دو طرف گفتوگو وجود داشته باشد. تبادل دیالکتیکى بین آموزگار و دانشآموزان وجود داشته باشد، آنها باید بتوانند به اندیشهی شان بیاندیشند و تفاسیرشان را تفسیر کنند.
مردم باید براى اشتراک در روند سوادآموزى تشویق شوند. باید به آنها روحیه داده شود که آنها نادان نیستند، بلکه هر کدامشان در عرصهى از علم و دانایی مختص به خود برخوردارند. وقتی مردم بتوانند به آموزگاران خود اعتماد کنند و از سوى آنها دست کم گرفته نشوند، باعث میشود تا از فرایند سوادآموزى استقبال کنند و هم خواستار باسواد شدن خود و هم فرزندان خود باشند.
اینگونه از طریق کار جمعى میتوانیم با فقر سواد در جامعه مبارزه کنیم و جامعهای خود را به یک جامعهی باسواد مبدل کنیم. بنابراین باید پیگیر آن باشیم و منافع جامعه را بر منافع شخصى خود ترجیع دهیم و حس مسؤولیتپذیرى نسبت به مردم و جامعهیی که در آن زندگى میکنیم، داشته باشیم.
نویسنده: جیلا سادات
عضو گروه حرکت برای تغییر