گفتگو با مریم میترا، شاعری که «در هجوم باران و باد راه رفته‌» است
گفتگو با مریم میترا، شاعری که «در هجوم باران و باد راه رفته‌» است

مریم میترا، زاده سال ۱۳۷۱ خورشیدی، شاعر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه در دانشگاه لایپزیگ آلمان است. او در رشته خبرنگاری در کابل تحصیل کرده و مدرک ماستری‌اش را در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه همبولت برلین به دست آورده است. مریم میترا از هشت سال به این سو در آلمان زندگی می‌کند و […]

مریم میترا، زاده سال ۱۳۷۱ خورشیدی، شاعر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه در دانشگاه لایپزیگ آلمان است. او در رشته خبرنگاری در کابل تحصیل کرده و مدرک ماستری‌اش را در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه همبولت برلین به دست آورده است. مریم میترا از هشت سال به این سو در آلمان زندگی می‌کند و کارهای ادبی او با استقبال جامعه آلمان مواجه شده است. خانم میترا در سال ۲۰۲۳ برنده جایزه ادبی «شامیسو» در آلمان شد. ما دراین گفتگو از مریم میترا درباره تجربه‌ها، فعالیت‌ها و دستاوردهایش پرسیده‌ایم.

شما در کابل روزنامه نگاری و در آلمان جامعه شناسی خوانده اید، همچنان نویسنده و فعال حقوق زنان هستید، با توجه به این پیش‌زمینه تحصیلی تان، از چه زمانی شعر می‌سرایید؟ درباره سفر شعری و دست‌آورد تان در این مسیر بگویید؟

من تقریبا چهارده سال پیش وقتی نوجوان و دانش‌آموز مکتب بودم اولین شعرهایم را سرودم. یعنی قبل از اینکه در رشته‌های روزنامه‌نگاری و جامعه‌شناسی تحصیل کنم با ادبیات آشنا بودم و می‌نوشتم. شعر کلاسیک و معاصر فارسی و رمان‌های ترجمه شده از زبان های خارجی را می خواندم و از خواندن ادبیات بسیار لذت می‌بردم. برادرم در خانه ما کتابخانه کوچکی داشت و مرا هم به خواندن کتاب تشویق می‌کرد. من در محیطی بزرگ شدم که کتاب خواندن در آن اهمیت داشت و به کتاب خواندن تشویق می‌شدم. مادرم بسیار به شعر علاقه دارد و هر زمانی که شعر جدیدی می‌خوانم و به دلم می‌نشیند، آن را برای مادرم هم می‌خوانم. محیط خانوادگی ما در شکل‌گیری علاقه من به ادبیات به ویژه شعر، بسیار اثر داشته است. ما در خانواده با همدیگر درباره شعر، ادبیات و سیاست بسیار حرف می‌زنیم و برای هم شعر می‌خوانیم. من در خانواده مخاطب و شنونده و حامی داشته‌ام و این در مسیری که طی کرده‌ام بسیار بااهمیت و اثرگذار بوده است.

تا اکنون از شما چند مجموعه شعر تحت چه نام‌هایی چاپ شده است؟

از من تا اکنون دو مجموعه شعر چاپ شده است. نخستین مجموعه شعر من به نام «زندگی در حاشیه» در کابل چاپ شد. کتاب دومم «خشم باد را دیده‌ام»، نام دارد که در سال ۲۰۲۳ در آلمان به دو زبان، فارسی و آلمانی توسط یک انتشارات آلمانی چاپ شده است.

چه چیزی سبب شد تا مجموعه‌ی شعری تان را به زبان آلمانی ترجمه کنید؟

ما تجربه‌های انسانی مشترکی داریم که بیان و ترجمه آن به زبان‌های مختلف ممکن است. من به زبان فارسی می‌نویسم اما به عنوان شاعر فارسی زبان فرصت این را داشتم تا برخی شعرها و دیگر نوشته‌هایم به آلمانی برگردان شوند و به مخاطب آلمانی زبان برسند. من در آلمان زندگی می‌کنم و برای ادامه حیات کاری‌ام به عنوان نویسنده، نیاز دارم با مخاطب جامعه‌ای که شهروند آن هستم رابطه برقرار کنم. همینگونه لازم است تا مخاطب من نیز صدای مرا بشنود. من از زمانی که در آلمان زندگی می‌کنم بیشترین گفتگو و مواجه‌ام با جامعه از طریق نوشتن بوده است. با ترجمه، خوانش و حرف‌زدن درباره شعرهایم در خودم و در مخاطبی که در تعامل واقعی و روزمره با من هست حس تعلق دو جانبه ایجاد می‌کنم. از این طریق فرصت تعامل بی‌واسطه و مستقیم خودم با جامعه و برعکس آن ایجاد می‌شود و یک تجربه معنادار انسانی شکل می‌گیرد. وقتی به زبان آلمانی شعر می‌خوانم و صحبت می‌کنم و درباره زبان فارسی و تجربه نوشتن به این زبان با مخاطبان حرف می‌زنم، دیالوگ معناداری بین ما شکل می‌گیرد و حس می‌کنم هم من و هم مخاطبان به درک بهتری از همدیگر می‌رسیم. ادبیات ابزار قدرتمندی برای انتقال تجربه‌های انسانی است و من از این کارکرد ادبیات برای بیان و انتقال تجربه‌ها و افکار و عواطفم در هرجای جهان که باشم بهره می‌برم.

آیا شما تا اکنون اشعار اعتراضی در رابطه به محدودیت‌های وضع شده فرا راه زنان و دختران پس از حاکمیت دوباره طالبان داشته اید؟ و یا انگیزه سرودن چنین اشعاری را داشته اید؟

من هم یکی از دخترانی هستم که در دوره قبلی حاکمیت طالبان از تحصیل منع شده بودم. من خواندن و نوشتن را مخفیانه یاد گرفته‌ام، و هنوز فکر کردن به آن خشمگینم می‌کند. آن اولین رویارویی من با جامعه افغانستان، واقعیت دردناک سرکوب و ستم بر زنان را بی هیچ تعارفی مقابل چشمم گذاشت، آن سال‌ها ذهن مرا برای همیشه دچار دگرگونی کرد و سوال‌های مهمی درباره جایگاه زنان در جامعه افغانستان برایم ایجاد کرد. شما از تحصیلات من در کابل و آلمان یاد کردید، این را می‌گویم تا بدانید طی کردن این مسیرها آسان نبوده است. من به عنوان نویسنده‌ای که بیرون از افغانستان زندگی می‌کنم از امکانی که برایم داده می‌شود برای توضیح وضعیت زنان افغانستان استفاده می‌کنم. درباره زنان می‌نویسم و سکوت نکرده‌ام.

یکی از انگیزه‌های من برای نوشتن و سرودن شعر از همان اوایل که به نوشتن شروع کردم، اعتراض به وضعیت زنان در جامعه افغانستان بود. برای فرار از خفقانی که خودم در محیط و جامعه حس می‌کردم شروع به نوشتن کردم. نوشتن یگانه ابزار دست داشته من بود که از طریق آن می‌توانستم افکار و احساساتم را در قبال وضعیتی که برایم قابل چشم‌پوشی نبود، بیان کنم. فضای حاکم در جامعه افغانستان و نگاه قضاو‌ت‌گر دیگران به زنان اذیتم می‌کرد و من باید در این باره حرف می‌زدم و نمی‌توانستم سکوت کنم. من ذاتا همینگونه‌ام. نمی‌توانم درباره چیزهایی که فکر می‌کنم در مسیر درستی قرار ندارند سکوت کنم. آزادی و استقلال فردی و اجتماعی از مهم‌ترین ارزش‌ها در زندگی من است که برای آن جنگیده‌ام و هزینه داده‌ام. بنابراین، بخش بزرگی از روایت من در شعر بیان تجربه زیستی خودم در جامعه افغانستان و اعتراض به رفتار و نگاه فرودست جامعه به زنان است. اما با همه اینها من فکر می‌کنم وضعیت زنان بیانگر وضعیت کل جامعه است. شعرهای اعتراضی من، اعتراضی بر تمام آن رفتارها و قواعدی است که انسان را از حق آزادی و داشتن زندگی سالم در محیطی برابر، محروم می کند.

زندگی تان در افغانستان و خاطرات تان با پس زمینه جنگ در افغانستان، چه تاثیری روی شعر و نوشته‌های تان دارد؟

حتی وقتی مکان یا سرزمین ناامنی را ترک می کنی، هر جا بروی یک بخش از آن حس ناامنی و بی‌سکونی را با خود می‌بری. خاطرات بخشی از هستی و تاریخ فردی ما هستند. من به عنوان کسی که در جنگ زاده و بزرگ شده‌ام خاطرات غم‌انگیزی از وطنم دارد. جنگ و ناامنی ما را از چرخه حیات عادی انسانی بیرون می‌کند و فرصت داشتن یک زندگی عادی و سالم را از ما می‌گیرد. اما در میان این خاطرات غم انگیز، فرصت‌هایی هم بوده که ما توانسته‌ایم زندگی کنیم و خاطرات خوبی بسازیم. من وقتی اینجا برای ساختن زندگی تازه‌ای تلاش می‌کردم، چیزهای تازه‌ای را تجربه می‌کردم و با سختی‌هایی هم رو به رو می‌شدم. حالا تجربیات روزمره من اینجا بیشتر روی افکار و رویکرد من به زندگی تاثیر می‌گذارد. من چند سالی است که دیگر در افغانستان نیستم و تلاش می‌کنم بیشتر روی نظم زندگی‌ام در اینجا تمرکز کنم. این کاریست الزامی و اجتناب ناپذیر، زیرا آدم نمی‌تواند فقط در خاطرات و رویاها زندگی کند. گذر زمان پدیده‌ای بسیار قوی و زیر و رو کننده‌ای هست. با گذر زمان و ساختن خاطرات جدید، چیزهایی را از یاد می‌برید اما چیزهایی هم از گذشته باقی می‌مانند که هرگز فراموش نمی‌شوند. در دهه‌های اخیر که افغانستان درگیر جنگ و بحران‌های سیاسی متعددی بوده شاعران و نویسندگان آثاری خلق کرده‌اند که روایت‌گر تاریخ معاصر افغانستان با پس زمینه جنگ است. ما از طریق خواندن این شعرها و داستان‌ها می‌توانیم بفهمیم چه بلایی بر سر جامعه درگیر جنگ می‌آید. من به عنوان انسانی که به قدرت ادبیات در شکل‌دهی دیدگاه انسان‌ها نسبت به زندگی باور دارم درباره اثرات فاجعه‌بار جنگ می‌نویسم تا بگویم جنگ چگونه می‌تواند ما را آسیب بزند، زندگی های ما را نابود و زیر و رو کند و ما را از خانه و وطن و زبان‌مان آواره کند. من فکر می‌کنم انسانی که در جنگ زیسته به سختی می‌تواند از زیر بار ویرانگر آسیب‌های اجتناب ناپذیر آن رهایی یابد.

اغلب کسانی که مهاجرت می‌کنند می‌گویند زندگی شان به قبل و بعد از تبعید یا مهاجرت تقسیم می‌شود. عباراتی مانند زندگی قدیمی و جدید را به کار می‌برند و مرزی بین زندگی گذشته و حال شان کشیده می‌شود. شما به این وضعیت چگونه نگاه می‌کنید؟

تبعید، وضعیت پیچیده و دشواری است که آدم را ناگهان از همه وابستگی‌ها و حلقه حمایتی که در گذر زمان ساخته، دور می‌کند. زندگی آدم به قبل و بعد از تبعید تقسیم می‌شود اما این تقسیم‌شدن هم به عوامل متعددی مرتبط است. این که آدم در چه سن و سالی مهاجر می‌شود، عامل بسیار تعیین کننده‌ای در این تقسیم‌بندی است. این مرز برعلاوه اینکه مرز جغرافیایی روشنی است، مرز ذهنی و عاطفی انسان آواره هم هست. شما در زندگی در وطن تان حتما چیزهایی را دوست داشته‌اید که ناگزیر شده‌اید آن‌ها را ترک کنید. از چیزهایی هم گریزان بوده‌اید و آن چیزها یا وضعیت‌ها سبب شده تا خانه‌تان را ترک کنید. توضیح این وضع خیلی ساده نیست. این قبل و بعد، وضعیت پیچیده‌ای است که گاهی خود تان را هم گیج می کند. من فکر می‌کنم زندگی یک مهاجر در لایه‌های مختلف، پیچیدگی‌های خودش را دارد. مهاجرت به نظر من همزمان تجربه فردی و جمعی است. شما به عنوان یک فرد تجربه و روایت شخصی تان را دارید اما در کنار آن جامعه‌ای که به آن مهاجر شده‌اید دیدگاه و روایت خودش را درباره مهاجران دارد که در وضعیت شما به عنوان یک فرد در جامعه تاثیر می گذارد. زندگی در افغانستان و زندگی در آلمان برای من هم مثل بسیار کسان دیگر، دو تجربه متفاوت است. اما در عین حال تلاش کرده‌ام تجربه زیسته‌ام در هر دو جغرافیا را به هم وصل کنم و پیوند معناداری ایجاد کنم. من آموخته‌ها و تجربه‌هایم در افغانستان را اینجا نادیده نگرفتم و تلاش کردم آنچه در دست داشتم اینجا هم به رسمیت شناخته شود و نگاه غالبی که به شما می‌گوید همه چیز را از صفر شروع کنید که معنای دقیقش این است همه چیز را از نو یاد بگیرید، به چالش کشیدم. ندانستن زبان در جامعه جدید به این معنا نیست که شما هیچ مهارت دیگری ندارید. من آموخته‌هایی که از افغانستان با خود آورده بودم را اینجا نادیده نگرفتم و آن را به آموخته‌ها و تجربه‌های جدیدم پیوند زدم. من بخشی از خاطراتم در افغانستان را دوست دارم و گرامی می‌دارم و نمی‌توانم بعضی چیزها را از یاد ببرم. اما پذیرفته ام که حالا در جای دیگر جهان هستم و ناگزیرم حس تعلق در خود ایجاد کنم تا روح و روانم را از فروپاشی که بعد از مهاجرت رخ می‌دهد، نجات دهم. هویت نویسنده‌ای که در تبعید زندگی می‌کند، بسیار متفاوت با زمانی است که در وطنش می زیسته. حالا من «نویسنده‌ی اهل افغانستانم که در آلمان زندگی می‌کنم.» حالا دو کشور کنار نامم نوشته می‌شود و این هویت تازه‌ای است که خلق شده. این هویت جدید، بی‌تردید تجربه‌ها و روایت‌های تازه‌ای هم به همراه می‌آورد.

بیشتر چه نوع شعرهایی را می‌خوانید و از شاعران معاصر افغانستان کدام یک را بیشتر می‌پسندید؟

من شعر زیاد می‌خوانم و می‌توانم بگویم با شعر زندگی می‌کنم. شعری که خوشم بیاید و رویم اثر بگذارد را می‌خوانم. بخش زیادی از جهان بینی من متاثر از شعر کلاسیک فارسی است و از خواندن ادبیات کلاسیک فارسی همیشه به وجد می‌آیم و مجذوب می‌شوم. از شاعران معاصر افغانستان هم شعر می‌خوانم و شاعرانی هستند که کارهای شان را دوست دارم و می‌ستایم. ترجمه شعر جهان را می‌خوانم و به آلمانی هم شعر می‌خوانم. اینکه چه زمانی چه شعری رویم اثر می‌گذارد، بستگی به وضعیت روانی و عاطفی‌ام دارد. اما یک شعر خوب و زیبا همیشه مجذوب و منقلبم می‌کند.

با توجه به رشته‌های تحصیلی شما ژورنالیزم و جامعه شناسی، آیا شما فعالیت‌های رسانه‌ای نیز داشته اید؟ از کار تان در عرصه خبرنگاری به ما بگویید؟

بلی، من در افغانستان و آلمان تجربه کار خبرنگاری دارم. با رسانه‌های چاپی و آنلاین به عنوان نویسنده و ویراستار همکاری کرده‌ام. در کابل روزنامه نگاری خوانده‌ام و چند سال قبل، وقتی تازه به آلمان آمدم در یکی از روزنامه‌های معتبر یک دوره کارآموزی روزنامه‌نگاری را گذراندم و برای چند مجله و نشریه در آلمان، گزارش و مقاله نوشته‌ام.

با توجه به وضعیت حاکم در افغانستان شما آینده‌ی زنان به ویژه زنان اهل ادبیات و هنر در داخل کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

نظردادن درباره آینده برای من دشوار است. ترجیح می‌دهم بیشتر درباره حال حرف بزنیم، نه آینده. آینده بر پایه امروز ساخته می‌شود. اگر حال امروز ما خراب و نامطلوب است، بی‌گمان اثرش در آینده هم دیده خواهد شد. وضعیت جاری برای کار هنری و ادبی در حال حاضر در افغانستان وضعیت نامطلوب و اسفباری است. خلق هنر و ادبیات نیاز به آزادی‌بیان و اندیشه دارد. در غیاب اینها هنر رشد نمی‌کند. درافغانستان، حالا نه تنها هنر رشد نمی‌کند که سرکوب و نابود هم می‌شود. هنر، بخش مهم و ارزشمندی از سرمایه معنوی جامعه و فرهنگ یک سرزمین است و حذف آن فرصت بیان، انتقال تجارب، عواطف و اندیشه را از آدم‌ها می‌گیرد. در شرایطی که آزادی بیان و اندیشه با خشونت سرکوب می‌شود و نویسندگان و خبرنگاران آواره شده‌اند چه امیدی در درون می‌تواند وجود داشته باشد؟ این سوال سختی است و پاسخ دادن به آن دشوارتر. اما امیدوارم این وضعیت دیر نپاید و مردم افغانستان بتوانند در سرزمینی زندگی کنند که هنر به عنوان جلوه متعالی از حیات انسانی در آن گرامی داشته شود، نه حذف و نابود.

مصاحبه توسط خبرگزاری زنان افغانستان انجام شده است.