چین پیراهن این زنان روایت هایی از درد است
چین پیراهن این زنان روایت هایی از درد است

زندگی زنان در افغانستان از موضوعاتی است که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد؛ زوایای پنهانی از زندگی زنان وجود دارد که تا هنوز به آنها پرداخته نشده و شاید اصلا در باور نگنجد که زنان در بخشی از این کره خاکی با چنین وضعیت زندگی کنند و با این مشکلات زندگی کنند و […]

زندگی زنان در افغانستان از موضوعاتی است که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد؛ زوایای پنهانی از زندگی زنان وجود دارد که تا هنوز به آنها پرداخته نشده و شاید اصلا در باور نگنجد که زنان در بخشی از این کره خاکی با چنین وضعیت زندگی کنند و با این مشکلات زندگی کنند و حتی ندانند که در کدام نقطه از زمین زندگی می کنند. اگر صحبت از زندگی زنان در قریه جات به میان بیاید اولین چیزهایی که به ذهن آدمی خطور می کند زندگی در خانه های گلی و سنگی و پوشیدن پیراهن های گلدار و چین دار و احاطه شدن با اطفال و گم شدن در بین شیطنت های اطفال و گاهی گم شدن در میان دود تنورهای گلی نان پزی است اما اگر بخواهیم از واقعیت ها حرف بزنیم، واقعیت ها بسیار متفاوت تر از چیزهایی است که شنیده و یا تصور می شود؛ زندگی زنان در قریه جات به این سادگی و زیبایی که دیده می شود نیست، در میان هر چین پیراهن این زنان روایت هایی از درد است دردهایی که شاید حتی خودشان هم از آن خبر نداشته باشند. زندگی زنان در شهرهای بزرگ اصلا قابل مقایسه با زندگی زنان قریه نیست. همان تفاوتی که در سطح زندگی زنان افغانستان با زنان کشورهای اروپایی وجود دارد دقیقا به همان میزان در سطح زندگی زنان شهرهای بزرگ با سطح زندگی زنان در قریه جات تفاوت وجود دارد.
روش زندگی زنان در قریه جات و مناطق دوردست به روشی است که از قبل برایشان تعریف شده و مطابق با همان رشد و تربیت یافته اند و چون رشد و تربیت شان در همین مسیر و به همین هدف صورت گرفته این گونه تصور می شود که این سبک زندگی به خواست و سلیقه خودشان است و خواسته اند تا این گونه زندگی کنند در صورتی گه آنها زندگی دیگری را به عنوان گزینه در برابر خود نداشته و ندیده اند تا بخواهند آن را انتخاب کنند. تأثیر آموزه های زندگی قریه جات به گونه ای است که به زنان اجازه قبول کردن موضوعی خارج از این آموزه ها را نمی دهد. آنها زندگی سنتی خود را به قدری استاندارد می دانند که در شأن خود نمی دانند تا مانند زنان شهری صاحب صلاحیت تصمیم گیری در بخشی از موضوعات زندگی شان باشند.
این زنان به کارهای شاقه عادت داشته و به این شیوه زندگی عادت کرده اند؛ وقتی از آنها سوال می شود که انجام این کارهای شاقه برایت مشکل نیست؟ با افتخار سر خود را بالا می کنند که می توانند از پس این کارهای شاق برایند و توانایی انجام دادن آن را دارند و حتی بسیار خوشحال هستند که چنین کارهایی را انجام می دهند. بعضی از این زنان مدت های طولانی را دور از شوهرانشان و در خانه خسر همراه خانواده خسر به سر می برند، در خانه آنها مشغول به انجام کارهای شاقه و نگهداری از اطفال شان می باشند و هر زمان که شوهران شان آمد مدتی را همراه شان بوده و بعد دوباره می روند و زنان هم چنان زندگی را در خانواده خسر در زیر سیستم مطلق مردسالاری به پیش می برند. در زندگی این زنان، همه چیز تحت نظر نظام از پیش تعیین شده خانواده خسر رقم می خورد؛ از لباسی که تهیه می شود تا غذایی که خورده می شود و یا حتی میزان غذایی که باید برایشان داده شود توسط سیستم مردسالارانه تعیین می شود و هیچ گاهی از آنان پرسیده نمی شود که چه چیزی را دوست داشته و یا به چه چیزی احتیاج دارند. در مورد خوراک هم آنها همیشه منتظر می مانند تا پسمانده غذای مردان خانواده را بخورند و اینکه غذا به طور مساوی و یا در یک دسترخوان برایشان داده شود، در رسم و عنعنات مردم ولایات وجود ندارد. حتی در مراسم های عروسی و عزا نیز اول غذا برای مردان برده می شود و باقیمانده غذای مردان برای زنان فرستاده می شود و در این میان ممکن است برخی از زنان بدون غذا نیز بمانند. زنان در ولایات مطابق با همین عرف ها و عنعنات تربیت شده و رشد کرده اند و وقتی همراه شان صحبت می شد که چنین حقوقی را دارند حتی نمی خواستند که بشنوند و فورا واکنش نشان می دادند، چرا که نمی خواستند با شنیده به این اراجیف و حتی کفرگویی ها شیرازه های محکم زندگی شان را از هم بپاشانند.
زندگی اقتصادی زنان در ولایات:
زندگی اقتصادی برای زنان در ولایات به صورت جدی مطرح نیست؛ آنها کارگرانی هستند که بدون مزد کارهای شاقه انجام می دهند. هنر و صنایع دستی در مناطقی که زنان به کار زراعت و مالداری مشغولند معنای چندانی ندارد و فرصت اینکه از هنرهای دستی شان بهره اقتصادی ببرند، پیش نمی آید و در بسیاری از مناطق نیز هنر دستی یک قریه در قریه دیگر مورد پسند قرار نمی گیرد. قریه جات به دلایل تفاوت های فرهنگی که با هم دارند، توانایی پذیرفتن و قبول کردن فرهنگ قریه دیگر را ندارند و به همین سبب این که هنر دستی بتواند زمینه کمک اقتصادی برای زنان یک قریه را فراهم کند اصلا به وجود نمی آید.
زنان در قریه جات کارهای شاق را که مربوط مردان می شود از قبیل زراعت و کشت و کار را انجام می دهند و برعکس مردان در خانه به نگهداری اطفال مشغولند. زنان با اینکه کار می کنند اما هیچ گاه دستمزد و اجرتی برایشان تعریف نشده، وقتی برایشان گفته می شود که می توانند کار کنند و درآمد داشته باشند می پرسند: شما که درآمد دارید پس مردهای شما چه می کنند؟ برای آنها به گونه ای آموزش داده شده که درآمد برای مردان جامعه است.
رواج ها و عنعنات زنان را موظف به انجام اعمال شاقه بدون مزد می کند حتی کاهگل کردن بام خانه که یک کار کاملا مردانه است، توسط زنان انجام می شود، اگر مردی کار کاهگل نمودن بام خانه را انجام دهد این برداشت می شود که خانمش بر او سلطه دارد و توانایی مقابله با حرف خانمش را ندارد.
در بسیاری از این ولایات زنان عادت پوشاندن صورت توسط چادر را دارند که این کارشان «روی گرفتن» نامیده می شود. زنان از پدران، برادران،‌ شوهر و همه اقوام خود روی می گیرند. این کار بعد از رسیدن به سن مشخصی صورت نمی گیرد یعنی چیزی که برای پوشاندن روی برای آنها مطرح است مسأله بلوغ و تغییر اندام های جنسی در دختران است؛ زمانی که دختران به سنی می رسند که این تغییرات در ظاهرشان هویدا می شود، از طرف خانواده به روی گیری مکلف می شوند.
بعد از وقوع این حالت اکثرا فامیل ها از حضور دختران شان در مکاتب جلوگیری می کنند چرا که حاضر نیستند تا دختران شان توسط مردان آموزش داده شوند و یا همراه پسران یک جای تعلیم ببینند، وقتی ممانعت در تعلیم و تربیه به وجود آمد اولین اقدامی که صورت می گیرد مسأله ازدواج این دخترها به میان می آید و والدین به فکر ازدواج او می شوند.
با توجه به اینکه فرهنگ روی گیری در بین آنها مروج است این سوال است که دختران چگونه برای ازدواج انتخاب می شوند؟ در حقیقت باید گفت معیاری که واقعا برای ازدواج دختران ولایات جنوبی به عنوان معیار ازدواج شناخته می شود؛ اندازه و توان کاری اوست که چقدر می تواند در خانواده شوهر به خوبی خدمت کند و از پس کارهای شاق براید و اینکه صورت زیبا داشته باشد و یا هنر و یا تحصیل داشته باشد از معیاراتی است که اصلا به رسمیت شناخته نمی شود. زنان حتی از زنان نیز روی می گیرند و برای انتخاب شان گاها تنها از روی مشاهده پشت دست، سن شان تخمین زده می شود و یا توانایی کارشان بر اساس استخوان بند دست یا فزیک بدن که با یک دید قابل مشاهده است، انتخاب می شوند؛ اینکه دختر یا پسر از زندگی خود رضایت داشته باشند و یا به دلخواه خود ازدواج کنند و یا برای ازدواج معیاری تعریف کرده باشند، از جمله مواردی است که اصلا در ذهن پرورش یافته قریه ولایات مورد شناسایی قرار نمی گیرد. زنان حتی از شوهرانشان روی می گیرند و بسیاری از مردان نیز اصلا صورت خانمهای خود را نمی بینند با وجود اینکه از آنها صاحب طفل می شوند.
عنعنات برای ازدواج
در ولایات و مناطق جنوب بیشتر روال بر این است تا بین خود خویشی را انجام دهند و کمتر به قوم و طوایف دیگر برای انجام مراسم خویشی علاقه مندی نشان می دهند. در صورتی که در منطقه شان طوایف بزرگ تر و نامدارتر وجود داشته باشند امکان اینکه انگیزه و یا علاقه ای برای پیوند خویشی به وجود بیاید نیز می رود و در غیر این صورت به همان ازدواج درون قومی خود بسنده می کنند و دوست ندارند تا دختر را از قوم خود بیرون کنند و یا از قوم دیگر دختر بیاورند. بسیاری از این اقوام دختران و پسران خود را از خردسالی به نام یکدیگر می سازند تا در آینده با هم ازدواج کنند و در کلان سالی حرف و صحبت اینکه شاید اینها مورد علاقه همدیگر نباشند و یا به پیوند دیگری فکر کنند اصلا به میان نمی آید و اگر پسر به دختر دیگری علاقه مند شود باز هم باید دختری را که در خردسالی به نام او شده را تحت عنوان ننگ و ناموس به عقد ازدواج خود درآورد. اگر پسر به عنوان کسی که ازدواج را انجام می دهد در برابر ازدواج از خود مقاومتی نشان دهد ممکن است از خانواده و قوم طرد شود چون چیزی که زیادتر بین آنها رواج دارد تأثیر این حرف است که اگر دختر یا پسر بیگانه را بگیری، بیگانه می شوی و همین سخن برای انجام پیوندهای خویشی درون قومی کافیست و تصور و فکر اینکه ازدواج های خارج از قومی صورت بگیرد از میان می رود.
در مراسم های عروسی نیز روی عروس با شش چادر پوشانده می شود و عروس نباید روی خود را به کسی نشان دهد حتی اگر زنان خانواده خسر خیل برای نشان دادن صورتش از او خواهش کنند تا صورتش را نشان دهد، با اصرارهای زیاد وقتی هم که چادر از صورتش بالا زده می شود باید چشمان خود را بسته و صورت خود را توسط دستانش بپوشاند؛ عروس حق ندارد تا چشمان خود را باز نموده و به طرف زنان نگاه کند و اگر عروسی این کار را کرد به عنوان عروس چشم سفید شناخته خواهد شد.
با اینکه دختران تا صنف ششم درس می خوانند اما این درس خواندن به نحوه و اندازه ای نیست که واقعا یک توانمندی و یک ظرفیت را برای دختران به وجود بیاورد و دختران بتوانند از آن ظرفیت برای پیش بردن یک زندگی استفاده نمایند. درس خواندن دختران در اکثر مناطق قریه جات بالاتر از صنف ششم نیست و بعد از آن نیز تعقیب جدی برای ادامه تعلیم و تربیه آنها صورت نمی گیرد تا واقعا تبدیل به کسانی شوند که بتوانند در سطح خانواده و یا قریه و اجتماع خود مصدر خدمت شوند.
صحت زنان در قریه
در بخش صحت زنان در قریه نیز با وجودی که کلینیک ها برای مراجعه زنان وجود دارد اما بنا به دلایلی خانواده ها از رفتن زنان به کلینیک ها ممانعت می کنند و بیشتر کوشش می کنند تا داکتران و یا قابله ها را با خود به خانه ها ببرند و در خانه ها هم با کمبود مواد و امکانات مواجه می شوند و این دلیلی است که ما بسیاری از مادران و اطفال را از دست می دهیم. بسیاری از زنان و دختران در زمانی که در خانه پدر خود به سر می برند در هنگام مواجهه با عادت ماهوار دسترسی به امکانات صحی نداشته و از تیکه ها و حتی در مواردی از سرگین و کاه برای جلوگیری از نفوذ بیشتر خون بر تیکه استفاده می نمایند که در دراز مدت سبب میکروبی و عفونتی شدن رحم این زنان و دختران می شود و این مسأله می تواند به سلامت سیستم های بدن شان آسیب های جدی وارد نماید اما سطح زندگی در قریه جات به همین گونه است و به همین دلیل بسیاری از زنان و دختران زمانی که صاحب یک یا دو طفل می شوند دیگر نمی توانند طفل داشته باشند و در برخی موارد اصلا نمی توانند طفلی داشته باشند چرا که عفونت رحم باعث ایجاد نازایی در آنها می شود و همین امر سبب می شود تا بعد از چندی شوهر تصمیم به گرفتن زن دیگر به هدف ازدیاد نسل شود.
به زنان قریه گفته می شود که شوهر تو خاوند تو است؛ خاوند به معنی صاحب است و به همین دلیل هر چه را که شوهر بگوید زن باید انجام دهد و این باعث می شود که زنان ساکت تر از قبل به زندگی خود مشغول شوند و به اقتدار مردسالارانه قریه سر خم کنند و به زندگی خود ادامه دهند.
در قریه جات همان طور که سطح آگاهی زنان از حقوق شان پایین است سطح آگاهی مردان نیز پایین است و نیاز است تا روی سطح آگاهی هر دو جناح کار شود تا بتوان زندگی در قریه جات را برای زنان مصئون ساخت.
وقتی یک خانم؛ شوهر خود را از دست می دهد به ازدواج برادر شوهر و یا هم اقوام شوهر در می آید و اگر فرزند دختری هم داشته باشد این دختر نیز به اقوام شوهر به ازدواج داده می شود یعنی زن و دختر فرد فوت شده به شکل میراثی به برادر و یا هم اقوام شوهر می رسد و در بعضی موارد دیده شده برای اینکه سهم میراث از خانواده خارج نشود زن برادر به نام طفل خورد شده و نکاح می کند تا به این ترتیب سهم ارث خانواده به خارج از خانواده انتقال داده نشود.
جدای از همه وضعیت هایی که بر زندگی زنان قریه سایه انداخته و آنها را محدود ساخته؛ زنان پرنفوذ و قدرتی هم در قریه وجود دارند که می توانند در تصمیم گیری ها نقش خوب و فعالی داشته باشند و از این طریق تا حدی مدافع حقوق زنان نیز باشند. جدا از همه بی توجهی هایی که در قریه جات نسبت به زنان صورت می گیرد این زنان پرنفوذ از جایگاه اجتماعی خوبی در اجتماع قریه برخوردارند و می توانند لابی گر خوبی برای زنان باشند چرا که حرف آنها مورد قبول مردان قریه هم قرار می گیرد.
اما در کنار همه این شرایط، شرایط ناگوارتری از زندگی زنان نیز در برخی مناطق دیده شده؛ در منطقه شینوار ولایت ننگرهار و برخی قسمت های دیگر این ولایت در سالهای قبل بازار فروش زنان وجود داشته و در آن شوهرانی که از زنان خود خسته می شدند و یا به هر دلیلی دیگر خواهان ادامه زندگی با آنها نبودند در این بازار آنها را مورد معامله قرار می دادند. کسانی که زنان مسن تری داشتند برای تبادله زن خود با زن جوان تر مجبور به پرداخت مبلغی می شدند تا از این طریق جلوی ضرر فرد مقابل گرفته شود؛ البته گفته می شود که این بازارها در حال حاضر وجود ندارند اما اینکه تا چه اندازه واقعیت داشته باشد از جمله موضوعاتی است که در پشت پرده های ابهام قرار دارد.
نگارنده: زهرا شهرستانی