میترا عاصی: شب‌ها که چشم من به رخ ماه بنگرد/ در آسمان نگاه ترا جست‌وجو کنم
میترا عاصی: شب‌ها که چشم من به رخ ماه بنگرد/ در آسمان نگاه ترا جست‌وجو کنم

در یکی از گرم ترین روزهای تابستان یعنی ۲۷ اسد ۱۳۴۸ در شهر کابل چشم به دنیا گشودم. یگانه دختر خانواده خود هستم، بیست و نه سال زندگی ام در کابل سپری شد. تحصیلات ابتدایی و ثانوی را در لیسه عالی ملالی به پایان رساندم و از دانشکده زراعت/کشاورزی دانشگاه کابل در ۱۳۶۸ فارغ شده […]

در یکی از گرم ترین روزهای تابستان یعنی ۲۷ اسد ۱۳۴۸ در شهر کابل چشم به دنیا گشودم. یگانه دختر خانواده خود هستم، بیست و نه سال زندگی ام در کابل سپری شد.
تحصیلات ابتدایی و ثانوی را در لیسه عالی ملالی به پایان رساندم و از دانشکده زراعت/کشاورزی دانشگاه کابل در ۱۳۶۸ فارغ شده و در کدر آن دانشکده مدت پنج سال به صفت استاد در دیپارتمنت امراض نباتی ایفای وظیفه نمودم.
در کنار این شغل مدتی را در شعبه نشرات خارجی رادیو و تلویزیون در بخش نشرات فرانسوی و اردو پرودیوسر برنامه بودم و گویندگی این برنامه ها را هم پیش می بردم.
در سال ۱۳۷۱ با قهار عاصی نامزد و در حمل ۱۳۷۲ ازدواج نمودم. حاصل آن زندگی باهمی (یک و نیم سال) دختری است به اسم مهستی که در ماه جدی ۱۳۷۲ به دنیا آمد و حالا همه دار و ندارم است.
در کنار کارم در دانشگاه کابل در (ان جی او )های خارجی مثل داکار DACCAR (موسسه دانمارکی) در هرات و موسسه حمایه کودک امریکا save the children در کابل کار نمودم. سال ۱۳۷۸ به پاکستان مهاجرت کردم و در آخر همان سال به کشور ناروی مسافر شدم.
در ناروی پس از آموزش لسان نارویژی دانشگاه رفتم و این بار دیپلومم را در روانشناسی اطفال بدست آوردم و در حال حاضر در یکی از کودکستان های دولتی به صفت آمر دیپارتمنت ایفای وظیفه می نمایم.
با نوشتن طنز و پارچه های ادبی و شعر از ۱۶ سالگی به فعالیت های فرهنگی آغاز نمودم ولی با هجوم درس های دانشگاه و سپس جنگ های داخلی و سرگردانی هایش و بالاخره غربت، سال ها بی صدا مشتی بر روی احساسات شاعرانه کوبیدم و در این اواخر چهره ی گرد گرفته دفترها و سروده هایم را پاک کرده به سراغ نوشتن رفتم و حالا شعر رفیق لحظه هایم شده است و هر زمانی دل تنگم خواست می نویسم.
بیشتر در قالب غزل می نویسم اما شعر سپید و کوتاه سرایی را هم تجربه کرده و سروده هایی در این قالب ها هم دارم. بیشتر سروده هایم در نشریه های مختلف انترنتی به نشر رسیده است و یک مجموعه شعر آماده برای چاپ دارم.
ترجمه ادبیات کودک و نوشتن داستان و ترانه برای کودکان بخشی دیگر کارهای فرهنگی مرا می سازد دو کتاب برای کودکان ترجمه و چاپ‌کرده ام‌ ( قطره ی کوچک) و‌( موطلایی و سه خرس) که کتاب سومی ( در طویله خران) را که بر اساس یکی از اشعار منظوم مثنوی معنوی نوشته ام هم به چاپ رفته و‌ تا یکی دو هفته ی دیگر آماده پخش خواهد بود.
هنر موسیقی هم از سال های جوانی دستش به دامنم بود و مدت دو سه سالی می ‌شود عملا مصروف تهیه و نشر آهنگ هایم هستم. از سال ۲۰۱۸ بدینسو ۱۲ آهنگ ثبت و نشر نموده ام که همه از ساخته های خودم می‌ باشد. برای هنرمندانی هم تصنیف و کمپوز تهیه کرده ام.
نمونه ای از سروده هایم
پایان گرفت آن همه کابوس‌های خواب
خورشید من بیا به تنِ خسته‌ام بتاب

آرامش از حریم دلم رخت بسته‌ است
من مانده‌ام اسیر به صد رنج و اضطراب

می‌خواستم کنار تو شب را سحر کنم
با استکان پر شده‌‌یی از شراب ناب

بد بود این دلم که توی خوب را کشید
با خود به روزهای خوش شعله و شباب

شاید تو هم به مثل خودم درد دیده‌ای
این‌گونه سر به گریه سپردی به رخت‌خواب

…………………

من و شمع، کوشۀ باغ
ترسم از خلوت ما
باد بفهمد
———————-
یک هایکو

سمفونی مرگ
برگ های خیابان
خزان در راه است
————————

فرصت نشد که با تو کمی گفت‌وگو کنم
باران اشک‌های خودم را سبو کنم

رفتی، ولی به ذهن و دل من نشسته‌ای
با خویش خاطرات ترا زیر و رو کنم

بفرست نامه‌یی و دلم شاد کن دمی
شاید که عطر دست تو از لانه بو کنم

شب‌ها که چشم من به رخ ماه بنگرد
در آسمان نگاه ترا جست‌وجو کنم

رفتی و نیستی که ز صبح تا به پای شب
هر قصه را چگونه به تو مو به مو کنم

قسمت نبود با تو سر آرم جوانی‌ام
عمر دگر کنار تو من آرزو کنم